نگاهی به تاریخ صنعت نفت ایران در آغاز جنگ جهانی دوم (بخش دوم و بخش پایانی

اشغال در کمال ناباوری

علي بهرامي       بامداد سوم شهريور، سفراي انگليس و شوروي به خانه علي منصور، نخست وزير وقت دوران پهلوي اول مي روند و بدترين خبر تاريخ معاصر ايران را به او مي دهند. خبر اين بود که ايران از شمال و جنوب توسط شوروي و انگلستان به اشغال درآمده است. در ادامه مطلب شماره قبل درباره وضعيت مناطق نفت خيز جنوب در دوران جنگ جهاني دوم، به آستانه اشغال ايران رسيديم، در اين مطلب روند تحولات تاريخي را دنبال مي کنيم و به تحولاتي مي پردازيم که مناطق نفت خيز جنوب را با اشغال انگليسي ها روبه رو کرد. اين اشغال بعدها تاثيرات بسيار بالايي بر فرهنگ، سياست، اقتصاد و جامعه ايران گذاشت.

گفتيم که آلمان ها و ايتاليايي ها با تلفات بسيار بالايي جزيره «کرت» يونان را به اشغال درآورده بودند و نازي ها بر دروازه هاي خاورميانه، چنگ و دندان شان را به انگليسي ها نشان مي دادند. از طرفي ديگر ژاپني ها هم تا مي توانستند منافع نفتي و مالي انگليسي ها را در شرق دور با خطر جدي مواجه کرده و با اشغال کامبوج، برمه و ... چشم در چشم انگليسي ها انداختند. همه چيز جنگ جهاني دوم، براي ايران بي طرف داشت حساس تر از هميشه مي شد. تابستان سال 1320 خورشيدي داغ ترين تابستاني بود که همه خاک گرم جنوب ايران را داغ تر و داغ تر مي کرد.

دست دوستي انگليس به شوروي

با بدتر شدن شرايط و اوضاع جبهه ها براي نيروهاي متفقين، انگليسي ها به رهبري چرچيل، چاره کار را در دوستي و مودت با شوروي ها ديدند و حدود مردادماه بود که دست هاي دوستي دو طرف به هم فشرده شد و چهره هاي خنده روي استالين و چرچيل که رو به روي هم قرار گرفتند، خبر از يک اتحاد استراتژيک مي دادند. يک نکته جالب توجه ديگر اين است که در شماره پيشين اشاره کرديم که وقتي در فروردين ماه پهلوي اول از جنوب بازديد کرد، مطبوعات انگليسي چگونه او را ستايش کردند، اما حالا و در آستانه استفاده بي نهايت ابزاري از ايران، براي رساندن سوخت براي ماشين نظامي شوروري در جنگ با آلمان نازي و حفاظت از منافع و منابع گنج گونه مناطق نفت خيز ايران، لحن مطبوعات تغيير جدي داشت. در کتاب «آخرين روزهاي رضا شاه» نوشته ريچارد استوارت در اين باره آمده است:«در 14 تيرماه 1320 روزنامه انگليسي «نيوز کرونيکل» با لحني بي سابقه شاه را شخص وقيح و بدگمان و بي رحم و پول دوست دانست». اين روند ادامه داشته و روزنامه ها و نشريات متعدد انگليسي، پهلوي اول را آماج کنايه ها و توهين ها قرار مي دادند. در چند نمونه ديگر در کتاب «خون خاک» آمده است:«در نشريه «نيوز ريويو» پهلوي اول را ديکتاتور زودرنج ناميدند. در نشريه ديگري او را «مهتر» خواندند و در ديگري او را نه شاه ايران بلکه «دربان سابق» معرفي کردند».

مهيا شدن شرايط اشغال

آلماني ها، شوروي را از پا در آورده بودند و هر روز بخش هايي جديد از خاک بزرگ سرزمين هاي کمونيستي را تصرف مي کردند اما اگر چه آلماني ها از پهلوي اول براي هواپيماهاي شان در موصل عراق درخواست حلب هاي بنزين کرده بودند، اما پهلوي اول از بابت نگراني که درباره انگليسي ها داشت اين کار را نکرد و هواپيماهاي آلماني بدون بنزين در فرودگاه موصل به دست انگليسي ها افتادند. پس خطر بيخ گوش انگليسي ها بود و ممکن بود هر لحظه آلماني هايي که تا موصل آمده بودند، به آبادان و درياي نفت جنوب نيز پايشان باز شود و پاي انگليسي ها را براي هميشه از گنج جنوب ايران ببرند.

ملک فاروق پادشاه مصر و برادر فوزيه همسر پهلوي دوم، به ايرانيان خبر قريب الوقوع حمله انگليسي ها به جنوب ايران را داد. نکته مهمي در اين باره در کتاب «آخرين روزهاي رضا شاه» آمده است: «انگليسي ها در نظر داشتند نه تنها حوزه عمليات شرکت نفت انگليس و ايران و بنادر خليج فارس را اشغال کنند، بلکه تسخير کرمانشاه به دليل وجود پالايشگاه دوم نفت ايران نيز پيش بيني شده بود». از دهم مرداد ديگر همه چيز روشن بود و انگليس آرايش نظامي اش را کامل و کامل تر مي کرد. لشکرهايي از کرکوک به بصره آمدند «ناو کانيمبلا در 13 مرداد در لنگرگاه بصره پهلو گرفت. قرار بود نيروهاي نظامي با اين ناو 12000 تني در بندر شاهپور تخليه شوند. هر اندازه روس ها نيروهاي زيادي شامل 3 ارتش، 2 سپاه و 16 لشکر براي يورش به ايران آماده کرده بودند، انگليسي ها با واحدهاي کم شمار هندي و در مجموع، با 6 تيپ خود را براي يورش به ايران آماده و مهيا کردند... واحدهايي از ارتش هند انگليس در خانقين استقرار يافته و ماموريت آنها تصرف منطقه نفت شاه بود».

ايران خيلي دير، اما آماده نبرد

هر چند ايراني ها خيلي دير متوجه آرايش جنگي انگليسي ها در جنوب شدند، اما بالاخره توانستند خودشان را برابر ارتش انگلستان تا حدودي آماده کنند. البته اين نکته هم حائز اهميت است که پيش از آغاز حمله، انگليسي ها کمي پول ايراني ها چرب تر کردند تا هوش و حواس ها کمتر به سمت ميدان جنگ باشد. به نقل از کتاب «خون خاک» در اين باره مي خوانيم: «در 10 مرداد 1320 خورشيدي، فرمانده دريايي مامور حمله به ايران از فرماندهي نيروي دريايي هند شرقي، خواهان تعداد بيشتري ناو جنگي و حمل و نقل شد. براي اينکه شاه را در بي خبري مطلق نگه دارند و با توجه به اينکه مي دانستند او از دريافت وجوه بيشتري بابت حق الامتياز خشنود مي شود، کميته ويژه نخست وزيري در لندن به شرکت پيشنهاد کرد، حق الامتيازي که بابت نفت به ايران مي پردازد را دو برابر کند تا ايراني ها در خوش خيالي خود باقي بمانند و فکر کنند که هيچ خبري نيست و جنگي در کار نخواهد بود».

بالاخره دريادار بايندر فرمانده امور دفاعي خرمشهر و آبادان شد. ناوگان او بسيار کوچک بود؛ چنان که افسران نيروي دريايي در سال 1321 تا 1323 خورشيدي در مطبوعات گزارش داده اند، استحکاماتي در اطراف خرمشهر حفر شده و پالايشگاه مورد حفظ و حراست نيروهاي ايراني قرار گرفت و از 31 مرداد هم نيروهاي جديدي از اهواز به آبادان اعزام شدند.

بالاخره زمان حمله فرا رسيد

بامداد دوشنبه (سوم شهريور)، روز حياتي و سرنوشت سازي براي ايران و مناطق نفت خيز جنوب بود. شهر آبادان در تب و تاب بسيار بالايي به سر مي برد و همه چيز حکايت گر يک حمله قريب الوقوع بود. خواندن خلاصه اي از روايت اين جنگ در جنوب ايران جالب توجه است: «در نخستين ساعات بامداد دوشنبه سوم شهريور 1320 در حالي که طبق دستور فرمانده دفاع خوزستان قرار بود اروند رود شبها در تاريکي مطلق غرق شود، عوامل جاسوسي انگلشتان برق را متصل کردند و علائم شناور آب راه نمايان شد. ساعت 4و 6 دقيقه بامداد ناو جنگي «شورهام» ناگهان آتش توپخانه خود را متوجه ناو جنگي ايراني به نام «پلنگ» کرد...پس از شليک چند گلوله توپ فرمانده انگليسي دستور آتش بس داد چرا که مي ترسيد پالايشگاه آبادان نيز دچار حريق شود... با شليک مسلسل، عده اي از افسران و ناويان از جمله فرمانده ناو و افسر توپخانه آن، ميلانيان و کهنمويي مجروح و کشته شدند. چند دقيقه بعد از حمله ناو «شورهام» به نام «پلنگ» تفنگداران ناو جنگي انگليس عمليات خود را آغاز کردند و با کشتن دو آلماني و يک مجروح کشتي «هوهنفلس» را که مدت ها پيش در جريان جنگ جهاني به اروندرود پناه آورده بودند تصرف کردند.

 از کشتي ديگر آلماني به نام «اشتورمفلس» به سوي انگليسي ها تيراندازي شد و ناويان آلماني کشتي خود را به آتش کشيدند. سه نفتکش ايتاليايي که آنها هم مانند آلماني به سواحل اروندرود پناهنده شده بودند نيز، با انفجار مهمات تعبيه شده سعي کردند خود را به آتش بکشند...افسران انگليسي و سربازان هندي ناوهاي ايراني «شهبازم» و «کرکس» را به آساني به تصرف درآوردند... در شرق آبادان پس از شليک ناو«شورهام» به ناو «پلنگ» و پرواز همزمان هواپيماهاي انگليسي سربازان ايراني به دليل بسته بودن انبارهاي اسلحه نتوانستند مسلح شوند و برخي از آنها در نخلستان هاي بهمنشير متواري شدند... سرانجام نيروهاي انگليسي وارد منازل اطراف اسکله شدند و مهندسان انگليسي هم براي خنک نگهداشتن دستگاههاي پالايشگاه از صبح زود مشغول به کار شده بودند...سربازان ايراني مستقر در اسکله مقاومت هاي بسيار خوبي کردند...چند افسر انگليسي و چندين درجه دار و سرباز هندي را کشتند، اما سرانجام با مسلسل هاي رزم ناو شورهام سربازان ايراني اسکله شماره 7 از پاي درآمدند...ايرانيان در نهر«بريم» با برجاي گذاشتن 25 کشته و 10 اسير عقب نشيني کردند.

در نقاط مختلف شهر سربازان ايراني خوب و مردانه پايداري کردند و در کنار بخش اروپايي نشين آبادان بيش از 30 سرباز ايراني جان خود را از دست دادند...در نخستين ساعات يورش انگليسي ها چند تن از کارکنان ايراني شرکت که لباس هاي متحدالشکل داشتند توسط هندي ها به جاي سربازان ايراني کشته و مجروح شدند... سربازان هندي وحشت زده و آشفته حال به هر کس که در محوطه پالايشگاه بود، تيراندازي مي کردند... حتي مهندس ويلر و کارکنان انگليسي نيز به دشت هندي هاي وحشت زده به رگبار مسلسل بسته شدند و ويلر کشته شد... هواپيماهاي انگليسي بر فراز شهر دور ميزدند و هر سرباز ايراني را به رگبار مي بستند... در نهايت نيز با پرتاب چند نارنجک انگليسي بام تلمبه خانه، آخرين گروه مدافعان ايراني نيز به قتل رسيدند و حدود ساعت 10 و نيم شهر به تسخير انگليسي ها درآمد... خرمشهر نيز طي چند ساعت بعد تسليم شد.

 بدين ترتيب نيروهاي انگليسي موفق شدند آبادان و خرمشهر را به تصرف درآورند و پرچم انگلستان بر فراز پالايشگاه آبادان و مواضع مهم هر دو شهر برافراشته شد».

 ايرانيان با بحت و حيرت همه اين وقايع را دنبال مي کردند چه خوزستاني ها و چه مرکزنشينان باور نمي کردند که مناطق نفت خيز جنوب بدين گونه اشغال شود و شوروي هم شمال ايران را محل تاخت و تاز خود درآورد. اين اشغال براي ايران بسيار گران تمام شد و صدمات سياسي، اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي بسيار طولاني مدتي را بر پيکر ميهن مان وارد آورد.

منابع:

1-کتاب «آخرين روزهاي رضا شاه» نوشته ريچارد استوارت

2-کتاب «خون خاک» نوشته خسرو معتضد