شخصیت های مرتبط با نفت در تاریخ معاصر ایران 

از خیرخواهی تا سهم خواهی

 

علي بهرامي  نفت در سير تاريخ ايراني اش، فراز و فرودهاي زيادي از سر گذرانده و منشاء تحولات بسياري بوده است. در وقايع و اتفاقات تاريخي، اشخاص نقش هاي پررنگي ايفا مي کنند و بر همين منوال در تاريخ نفت ايران نيز افراد زيادي تاثيرگذار بوده و مسائل نفت را به سمت و سوهايي هدايت کرده اند. برخي کامياب و برخي ناکام شده اند و برخي ديگر نيز به وطن خدمت و برخي ديگر خيانت کرده اند. اما به هر حال، هر کدام از شخصيت هاي تاريخي که به نفت مرتبط مي شوند، قابل توجه هستند. شخصيت هايي که بدون وجود آنها هيچگاه تاريخ نفت در کشورمان شکل نمي گرفت و چنين مورد توجه نبود. اين تاريخ با آينده ما پيوند خورده و بازگوکننده آمال و آگاهي هاي يک ملت است. شايد از مشهورترين اين افراد و شخصيت ها در تاريخ نفت ايران دارسي، محمد مصدق، آيت الله کاشاني، رزم آرا و... چند نفر ديگر بيش از همه رسانه اي شده اند و به طور طبيعي، شناخته شده تر هستند؛ اما در چند شماره پيش رو بنا داريم به شخصيت هايي بپردازيم که در نفت ايران تاثيرگذاري داشته؛ اما کمتر از ديگران شناخته شده اند.

کسي که از نفت  خبر داد

خيلي پيشتر از دارسي، يک شخصيت آلماني به نام هوتم شيندلر، مطالعات جدي درباره وجود نفت در ايران مي کند. کم کم خبر وجود نفت در قفقاز و احتمال پيش آمدن ثروت هاي افسانه اي، سر زبان درباريان ايراني افتاده بود. نيمه دوم حکومت 50 ساله ناصرالدين شاه بود و دوران صدراعظمي و وزارت سپهسالار به واسطه اعتراض ها به قرارداد رويترز، با برکناري اش به پايان رسيده بود؛ اما شيندلر را هم او به استخدام دولت درآورده بود. چنانچه آدميت در کتاب حکومت قانون سپهسالار اعظم نوشته، شيندلر در اواخر سده 19 ميلادي تحقيقات برجسته اي درباره نفت ايران انجام داده است و بيان کرده که در مملکت ايران نفت فراوان است؛ اما منفعتي از آن به دولت ايران نمي رسد. به نوشته اين کتاب، شيندلر گفته است که استرآباد، شوشتر، برازجان، کرمان، داراب فارس، کرمانشاهان و کردستان داراي چشمه هاي نفت پيدا و ناپيدايي هستند.  جالب است که با تحقيقات اين آلماني که سه دهه قبل از هوتر هلندي به دولت ايران تحويل داده شد، شرکت هوتز دنبال نفت گشت و بعد از مشکلات پيش آمده، اين دارسي بود که کار اکتشاف نفت را در ايران تمام کرد؛ اما بالاخره مطالعات تاريخي نشان مي دهد که چند دهه پيش از دارسي، شخصيتي به نام شيندلر تحقيقات نفتي، را در ايران به انجام رسانده بود و در سرنوشت نفت در ايران بي تاثير نبوده است. شايد بايد ناصرالدين شاه مي مرد تا نفت ايران پس از مرگ او خودش را نشان دهد.

  مرد چند زبانه نفت

آنتوان کتابچی خان، اصالتا یک ارمنی تبار اهل ترکیه بود که به خاطر روندهای رادیکالی که در ترکیه علیه ارمنی ها پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی تاسیس جمهوری ترکیه، وجود داشت، ترجیح داد که در ایران سکنا گزیند. کشوری که مردم در آن، از هر نظر با تساهل قومی و دینی بسیار بیشتری زندگی می کردند. در دوران قاجار، ارمنی ها به دلیل تسلط به یک زبان خارجی مانند روسی، فرانسوی، آلمانی یا انگلیسی در دولت های قاجار به مناصب قابل توجهی می رسیدند؛ مناصبی که اغلب به دانستن زبان های خارجی نیاز داشت. کتابچی خان تا سال 1279 هجری خورشیدی به مدت 22 سال برای دولت ایران کار می کرد. بر اساس آنچه در کتاب خون خاک خسرو معتضد نوشته است، کتابچی خان که مسؤول برپایی غرفه ایران در نمایشگاه پاریس می شود، مقاله ژان دمورگان، باستان شناس و زمین شناس فرانسوی را که در مجله اخبار معدن منتشر شده بود، می خواند و این جمله دمورگان که «در جنوب غربی ایران، معادن سرشاری از نفت وجود دارد» او را به فکر فرومی برد. جالب اینجاست که بعد از خواندن مجله کتابچی خان با ادوارد کوت، منشی سابق رویتر که مدتی در ایران دنبال نفت می گشت و چیزی عایدش نشد، ارتباط می گیرد و متوجه می شود که کورت هم مقاله دمورگان را خوانده است. باز هم بر اساس کتاب «خون خاک»، این دو با هم سراغ سر هنری درموند ولف، سفیر پیشین انگلستان در ایران می روند و ماجرای سرمایه نهفته در خاک ایران و نیازهای مالی شدید مضفرالدین شاه را می گویند.

ایرانی تبار قفقاز

چنانچه می دانیم، سرزمین های ایرانی قفقاز، در قالب دو قرارداد گلستان و ترکمنچای که پس از شکست ایران از روس ها در دوران فتحعلی شاه قاجار بسته شد، از میهن بزرگ خود جدا و به روس ها ملحق شدند؛ اما تا پیش از اینکه در اوایل قرن 20، کمونیست ها پیروز شوند و قفقاز را ضمیمه حکومت مارکسیستی خود کنند. مهمترین شهر قفقاز، بادکوبه(باکو) محسوب می شد؛ شهری که وجود نفت در آن زبانزد همه بود. این چاه های نفت مالکان خصوصی داشتند؛ مالکانی که برخی از آنها از جمله حاجی زین العابدین تقی اف، مالک چاه های نفت ایرانی تبار بادکوبه بود. او کسی است که کمک های عام المنفعه بسیاری به ایرانیان داشت. در کتاب رجال «عهد ناصری»، نوشته معیرالممالک درباره فعالیت های عام المنفعه این مالک نفتی آمده است: «حاجی تقی اف 10 میلیون منات خرج ساختمان مدرسه ای کرده بود که 500 دختربچه و دختر یتیم از جامعه مسلمانان قفقاز در آن تحصیل می کردند. تقی اوف 250 پسر بی بضاعت مسلمان را به مسکو و 250 تن دیگر را به سن پترزبورگ برای فراگرفتن رشته های مختلف فرستاد و کارخانه چیت سازی خود را وقف این کار کرده بود که در پایان تحصیل به هر دوشیزه 2 هزار روبل طلا به عنوان جهیزیه و برابر همان مبلغ به هر پسر برای سرمایه شروع کار ارزانی می شد.»

در میانه نفت، انگلیس و روسیه

در تاریخ معاصر ایران، هنوز هم اسناد قطعی درباره دلیل کشتن تیمورتاش از سوی رضا شاه یافت نشده است. در این میان، نظریه های بسیار زیادی وجود دارد و هر کدام از محققان تاریخی، دلیلی را برای کشتن تیمورتاش برجسته کرده اند؛ اما در میان همه این دلایل، یک دلیل نفتی است؛ دلیلی که یک راست می رود سراغ اصل ماجرا و نشان می دهد که چرا رضا شاه او را از بین برده است. سال های 1308 تا 1310 تیمورتاش که دست راست پهلوی محسوب می شد و قدرت زیادی داشت، با کلدمن، رئیس انگلیسی نفت مذاکره و برای افزایش حق نفت ایرانی ها در تهران و لندن چانه زنی کرد. در کتاب اسناد و مکاتبات کامل تیمورتاش، وزیر درباره رضا شاه آمده است که تیمورتاش به لندن رفت و دو ماه در آنجا ماند و خواست که با جان سیمون، وزیر خارجه انگلستان بر سر نفت مذاکره کند. سیمون هم طفره می رفت تا اینکه کدمن او را راضی کرد تا تیمورتاش را ببیند. گفت وگو به جایی نمی رسد. تیمورتاش در برگشت به ایران از راه روسیه چند روزی در مسکو ماند و با چند مقام روسی مذاکره مخفیانه کرد. خبر رسید که کیف تیمورتاش در مسکو گم شده است. محتوای کیف او را انگلیسی ها عکسبرداری کردند و به شاه نشان می دهند.گویا تیمورتاش می خواسته بخشی از امتیاز نفت را از انگلیسی ها بگیرد و به روس ها بدهد. بعد از این انگلیس سهم کمتری از همیشه به ایران می دهد و رضا شاه نیز امتیاز دارسی را از عصبانیت سوزاند. این ماجرا از نظر ابعاد حقوقی اش برای ایران آن زمان، گران تمام شد. فعالیت های نفتی تیمورتاش و قرار گرفتنش میانه منافع نفتی انگلستان و طمع نفتی روسیه، بالاخره کار دستش داد و در سال 1312 با عضب شاه به زندان افتاد و همان جا او را کشتند.

  سهم خواهی در روز روشن

در سال های جنگ جهانی دوم و در کنار جولان همه ایدئولوژی ها و قدرت نمایی های رهبران کشورهای متخاصم، یک موضوع خودنمایی می کرد و حرف آخر در میدان جنگ را می زد؛ بدون سوخت ماشین های جنگی و ادوات نظامی، کمترین ارزشی نداشتند. این سوخت فسیلی بود که تعیین می کرد چه کسی تا آخرین نفس می جنگد. به همین منظور بود که شوروی، به عنوان ِیکی از طرف های اصلی جنگ جهانی دوم به همه نقاط جهان چشم می انداخت تا ببیند سوخت ماشین های جنگی اش را چگونه تهیه کند. ایران، همسایه جنوبی اتحادجماهیر شوروی وقت، بهترین چشم انداز برای دریافت نفت و تهیه سوخت نظامیان درگیر جنگ بود. سرگئی کافتارادزه، معاون کمیساریای ملی امور خارجه وقت شوروی به ایران اعلام می کند که قصد دیدار دارد و پس از بازدید از مناطق شمالی ایران رسما درخواست اعطای امتیاز نفت استان های شمالی را به دولت می دهد. چنانچه در کتاب «موج نفت»، نوشته احمد راسخی لنگرودی آمده است، دولت ایران نمی پذیرد و کافتارادزه و به تبع آن شوروی از ایران دلخور می شود. حالا که کافتارادزه با پاسخ منفی نفتی از طرف ایران مواجه شده است حزب توده فعال می شود. در تهران و اصفهان و تبریز چنانچه در کتاب «موج نفت» آمده، توده ای ها به خیابان ها می ریزند و خواهان اعطای امتیاز نفت شمال به شوروی ها می شوند.؛ اما با تمام فشارها و لابی هایی که کافتارادزه از آنها بهره می برد، به هدفش نرسید و شوروی برای مقابله با موج سهمناک نازیسم آلمان جای دیگری دنبال سوخت رفت.