زندگی به سبک امام حسین

درشماره پيشين هفته نامه «مشعل»،  نمونه هايي از ارزش هاي اخلاقي و جلوه هايي از سبک زندگي سرور آزادگان بيان شد؛ نمونه هايي چون پرهيزکاري و زبان نيکو که درس هاي زندگاني حضرت اباعبدالله الحسين(ع) درباره آنها را ارائه کرديم. در اين شماره جلوه اي ديگر از سبک زندگي امام حسين (ع)  مي پردازيم.

مشورت

اصل مشورت، جايگاه مهمي در روابط اجتماعي دارد. از آنجا که هيچکس تمام علوم و تجارب را در اختيار ندارد، طبعاً مشورت، از مهم ترين پشتوانه هاي فکري به حساب مي آيد. کسي که در زندگي اهل مشورت باشد، از تجربه هاي ديگران بهره مند مي شود و برنامه اي قوي تر و موفق تر خواهد داشت. يکي از عواملي که باعث پيشبرد برنامه ها در مسير اهداف دلخواه مي شود، مشورت با ديگران است تا از لغزش هاي خود بکاهيم و از افکار ديگران سود ببريم. مشورت، از مهم ترين مسائلي است که در قرآن مطرح و به آن توصيه شده است. از نگاه آخرين کتاب آسماني، اهل ايمان و توکل، ويژگي هايي دارند مانند: اجتناب از گناهان، استغفار به درگاه الهي، اقامه نماز، انفاق از روزي هاي خدادادي، نصرت دادن به همديگر، گذشت و مشورت: «وَ الَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ؛ و آنان كه امر خدايشان را اجابت كردند، نماز به پا داشتند، كارشان را با مشورت يكديگر انجام مي دهند و از آنچه روزى آنها كرديم (به فقيران) انفاق مى‏كنند.» شور به اين معناست که انسان با مراجعه به آراي ديگران، راي نهايي و صحيح را به دست آورد و آن رأي را ملاک عمل قرار دهد. مفسران در باب اين آيه شريفه اظهار کرده اند: اموري در زندگي اجتماعي پديد مي آيد که نسبت به آن بايد از افکار و آراي ديگران بهره برد تا بتوان به رأي درست رسيد. در اين صورت رشد و نصرت فراهم مي شود و امر سامان مي يابد. واژه «أمر» اسم جنسي است که افاده عموم مي کند. براين اساس مي توان گفت که بهتر است انسان ها در تمام امور مشورت کنند، اما واژه «بَيْنَهُم» به اين معناست که مناسب است دربارة مسائل مهمي که ميان فردي يا ميان جمعي است، مشورت کرد. لحن آيه به ما مي گويد که اين روش، برنامه مستمر مؤمنان است نه اين که در يک موضوع يا در يک مورد يا در يک روز مشورت کنند. بلکه رويه و شيوة آنان اين است؛ بنابراين اهل ايمان در کارهاي مهم اهل شور و مشورتند و از طريق تضارب آرا به نتيجه مي رسند و کارهايشان را براساس «خِرد جمعي» سامان مي دهند.

نمونه ديگري در قرآن وجود دارد. خداوند بعد از معرفي پيامبر(ص) به عنوان فردي نرم خو و خوشرو، وي را به گذشت، استغفار و مشورت توصيه مي کند. تفاسير نکاتي را پيش کشيده اند؛ در مشورت، شکوفايي استعدادها، ايجاد محبت و گزينش بهترين راي وجود دارد. از آنجا که امر به مشورت صورت گرفته است، نشان مي دهد که مشورت يکي از وظايف حکومتي پيامبر اکرم(ص) است. آن بزرگوار موظف بود در مسائل مهم حکومت و تدبير امت، به آراي صاحب نظران مراجعه کند و از اين طريق اتخاذ رأي کند. پرواضح است که اصل مشورت در امور مربوط به دين نيست، زيرا امور ديني از طريق وحي الهي سامان مي يابد نه مشورت بشري.اصولاً افرادي که کارهاي مهم را با مشورت انجام مي دهند و از صلاح انديشي ديگران استفاده مي کنند، کمتر گرفتار لغزش مي شوند. در مقابل، اشخاص مستبد، خود را بي نياز از آراي و تجربه هاي ديگران مي بينند و طبعاً اشتباه ها و لغزش هاي آنها بيشتر خواهد بود. استبداد رأي موجب تضعيف شخصيت انسان مي شود، آرا منتقل نمي شود، استعدادها به سمت نابودي مي رود و سرمايه هاي انساني به بهره برداري نمي رسند. رسول گرامي اسلام(ص) فرمودند: «مَا شَقِيَ عَبْدٌ قَطُّ بِمَشُورَةٍ وَ لاَ سَعْدٌ بِاسْتِغْنَاءِ رَأْيِ؛ هرگز هيچ کس با مشورت، بدبخت و با استبداد رأي، خوشبخت نشده است.»

در ادامه به دو نمونه از مشورت هاي امام حسين (ع) اشاره مي شود:

نمونه اول

مردى ازوابستگان ابا عبداللّه الحسين(ع) براى مشورت در ازدواج با زنى نزد ايشان آمد. امام حسين(ع) به او فرمود: دوست ندارم با او ازدواج كنى، زيرا او زنى ناميمون است. مرد كه آن زن ثروتمند را دوست داشت، با مولايمان حسين(ع) مخالفت كرد و با او ازدواج كرد، اما طولى نكشيد كه دارايى‏اش را از دست داد و بدهكار شد و برادرش هم كه محبوب‏ترين افراد نزد او بود، در گذشت. امام حسين(ع) به او فرمود: من، بهتر و بابركت‏تر از او را به تو نشان دادم، اما مرد، آن زن را رها کرد. امام حسين(ع) فرمود: با فلان زن، ازدواج كن. آن مرد هم با او ازدواج كرد و يك سال نگذشت كه خدا، دارايى و وضعيتش را به حال اول باز گرداند و بچه‏دار شد و آنچه دوست داشت، در آن سال از آن زن ديد.

نمونة دوم

سالار شهيدان(ع) نيز مانند جدشان رسول خدا(ص) در مسائل سياسي و اجتماعي با ياران خود مشورت مي کردند. در تاريخ آمده است: پس از مرگ معاويه و حرکت امام حسين(ع) به مکه، مردم کوفه به وسيله نامه ها و نمايندگان خود با اصرار فراوان از آن حضرت خواستند تا زمامداري را قبول کنند. امام براي آن که کار خود را بر پايه اي محکم استوار کنند، مسلم بن عقيل را به نمايندگي خويش به کوفه فرستادند تا اوضاع سياسي را به طور دقيق بررسي و معلوم کند آيا براي تشکيل حکومت و برگرداندن خلافت، نيروي کافي وجود دارد يا خير؟ و اگر شرايط مساعد است، از مردم براي جهاد بيعت بگيرد. مسلم بن عقيل پس از حدود 40 روز مطالعه و بررسي کامل، به امام(ع) نوشت که براي تشکيل حکومت، نيروي انساني به حد کافي وجود دارد و اکثر مردم کوفه داوطلب پشتيباني از آن حضرت هستند. حتي در نامه خود تأکيد کرد که امام حسين(ع) هرچه زودتر به سوي عراق حرکت کنند. امام حسين(ع) هشتم ذي حجة سال 60 ه‍.ق از مکه به سمت کوفه حرکت کردند. کاروان حسيني شتابان به سوي مقصد پيش مي رفت و راه هاي بياباني را به سرعت مي پيمود. چيزي که فکر امام(ع) را به خود مشغول مي داشت، اين بود که بتوانند اطلاع صحيحي از اوضاع کوفه به دست آورند. حضرت سيدالشهدا(ع) نزديک منزل زَرُود، مردي را ديدند که از طرف کوفه مي آمد. ايستادند تا اوضاع شهر را از وي بپرسند، اما آن مرد راه خود را کج کرد و حضرت نيز صرف نظر کردند.

دو نفر از قبيلة بني اسد که همراه کاروان به عراق مي رفتند، آن مرد را ملاقات کردند و از نَسَب وي پرسيدند. معلوم شد او هم از قبيل بني اسد است. از او سؤال کردند: از کوفه چه خبر داري؟ گفت: در کوفه ديدم که مسلمبن عقيل و هانيبن عُروه را کشته بودند و بدنشان را در بازار روي زمين مي کشيدند!

اين دو نفر مي گويند: اين خبر را از آن مرد شنيديم و همراه کاروان امام(ع) رفتيم تا آن که شبانگاه به منزل ثعلبيّه رسيديم. همان وقت نزد حضرت رفتيم، سلام کرديم و گفتيم: ما خبر تازه اي داريم، اگر مايل هستيد، آشکارا بگوييم وگرنه محرمانه به عرض برسانيم.

امام نگاهي به ما و اصحابشان کردند و فرمودند: ما چيزي از ياران خود پوشيده نداريم.

گفتيم: آن مردي که ديروز به سوي او رفتيد تا چيزي از وي بپرسيد، ما آنچه لازم بود، از او پرسيديم. او از قبيله ما و مردي راستگو و خردمند است. خبري که او به ما داد، اين بود که مي گفت: من از کوفه بيرون نيامدم مگر بعد از آن که ديدم مسلم بن عقيل و هانيبن عروه را کشته بودند و بدنشان را در بازار روي زمين مي کشيدند. خبر شهادت مسلم و هاني، انقلاب عجيبي در فکر امام(ع) و اصحابشان به وجود آورد، زيرا مسافرت به کوفه به اطمينان نامه مسلم شروع شد. آيا اکنون که مسلم کشته شده، باز هم مي توان به کوفه اميدوار بود؟ آيا در اين حال اگر امام(ع) به کوفه بروند، مثل مسلم گرفتار مي شوند؟ يا اين که شخصيت عظيم آن حضرت، مردم را جذب مي کند، نيروهاي آماده نيز به کمک ايشان مي شتابند و از خطر تجاوز مأموران حکومت مصون مي دارند؟ و در صورتي که رفتن به کوفه صلاح نباشد، آيا برگشتن به مدينه يا مکه ممکن است؟ آيا اگر امام حسين(ع) به مکه برگردند، حاکم ديکتاتور حجاز دوباره نظاميان مسلح خود را براي تعقيب آن حضرت نمي فرستد؟ وضع عجيبي است! چه بايد کرد؟ راه حل چيست؟

امام حسين(ع) به حکم ضرورت دربارة رفتن به کوفه يا برگشتن به مدينه يا مکه مشورت کردند. در آن بيابان وحشتزا، شورايي متشکل از ايشان و همراهانشان تشکيل شد. اين شورا، در حال پريشاني فکر و تهاجم غم و اندوه، بايد درباره پيچيده ترين مسأله سياسي و نظامي رأي قاطع بدهد. کاروان امام(ع) بر سر دو راهي است، برود يا برگردد؟

برادران مسلم که پنج نفر بودند و نظر آنان در تصميم شورا بسيار مؤثر بود، گفتند: قَد جائَتک مِنَ الکتُبِ ما نَثِقَ بِه؛ نيروهاي ملي کوفه به طور داوطلبانه نامه هاي فراواني دربارة تشکيل حکومت به شما نوشتند و ما به پشتيباني اين جمعيت انبوه و مشتاق، اطمينان داريم.  برادران مسلم به اين علت که نيروهاي متمرکز امام(ع) در کوفه گوش به فرمان و آمادة پشتيباني بودند، عقيده داشتند بايد به کوفه بروند. آنان مي گفتند: اگر به کوفه برويم، از دو حال بيرون نيست يا چنانکه دلخواه ماست، پيروز مي شويم که در اين صورت هم به مقصود خود مي رسيم و هم انتقام خون مسلم را مي گيريم يا اين که ما هم مثل مسلم به شهادت مي رسيم. عده اي از ياران امام(ع) نيز به آن حضرت گفتند: شما مانند مسلم نيستيد و شخصيت اجتماعي شما آنقدر بزرگ است که اگر وارد کوفه شويد، نيروي عظيمي از مردم به پشتيباني شما برمي خيزند و با کمک اين نيروها مي توانيد به مقاومت بپردازيد. سرانجام نظري که برادران مسلم و عده اي از ياران امام حسين(ع) دادند، مورد قبول واقع شد. در آن شرايط، بهترين نظر هم همين بود، زيرا با توجه به اين که در مدينه و مکه از فرزند پيغمبر(ص) سلب مصونيت کرده بودند و در حجاز حتي امنيت مسکن نداشتند و برگشتن به مدينه و مکه، آينده تاريکي داشت، اما در کوفه اين اميد وجود داشت که بتوانند با پشتيباني نيروهاي داوطلب به مقاومت بپردازند. سرانجام شوراي صحرا رأي قطعي خود را صادر کرد که بايد به کوفه بروند و کاروان امام(ع) تصميم گرفت راه خود را به سوي آن شهر ادامه دهد.

شکر

يکي از نمونه هاي ايثار و هديه، شکر است. شکر در برابر خدا يا مخلوق خدا، نوعي گذشت است. انسان بخشنده اگر محبت يا خدمتي ببيند، بلافاصله درصدد تشکر يا جبران برمي آيد، گرچه آن نعمت اندک باشد. از حضرت علي(ع) نقل شده است: «فرد سخي کسي است که براي نعمت اندک شکر به جاي مي آورد و انسان بخيل کسي است که نعمت بزرگ را نمي بيند.» امام حسين(ع) فرمود:«شُكرُكَ لِنِعمَةٍ سالِفَةٍ، يَقتَضي نِعمَةً آنِفَةً؛ شكرگزارىِ تو بر نعمت پيشين، زمينه‏ساز نعمتِ آينده است.» امام حسين(ع) در دعاى عرفه‏ فرمود: «اگر در صدد برآيم و روزگاران دراز و مديدى با تمام توان بكوشم كه يكى از نعمت‏هايت را شكر بگزارم، نمى‏توانم، مگر با لطف تو كه خود، شكرى نو و ستايشى تازه و حاضر را بر من، واجب مى‏كند ... خداوندا! بر محمّد، بنده، فرستاده و پيامبرت و خاندان پاك و پاكيزه‏اش، همگى درود فرست و نعمت‏هايت را بر ما كامل كن و عطايت را بر ما گوارا گردان و ما را شكرگزار خود و ياد كننده نعمت‏هاى خود، قرار ده. آمين، اى پروردگار جهانيان!»

امانت داري

انسان امين، هميشه در امن و امان است. امانت داري و رازداري سبب مي شود که انسان هراسناک نباشد و در وحشت و اضطراب به سر نبرد. امام حسين(ع) فرمود: «الأَمينُ آمِنٌ، وَالبَري‏ءُ جَري‏ءٌ، وَالخائِنُ خائِفٌ، وَالمُسي‏ءُ مُستَوحِشٌ؛ امين، در امان است و انسان پاك، جسور است و خيانتكار، هراسان است و بدكار، در وحشت است.» امام حسين (ع) فرمود: «السِّرُّ أمانَة؛ راز، امانت است.»

امام حسين(ع) به نقل از پيامبر خدا(ص) ‏فرمود: «المَجالِسُ بِالأَمانَةِ،ولا يَحِلُّ لِمُؤمِنٍ أن يَأثُرَ عَن مُؤمِنٍ أو قالَ: عَن أخيهِ المُؤمِنِ قَبيحاً؛ مجالس، امانتند و براى مؤمن، روا نيست كه حرف مؤمنى را به جاى ديگر ببرد» يا فرمود: [روا نيست‏] حرف برادر مؤمنش را به جاى ديگر ببرد.»