پیام های اخلاقی نهضت امام حسین

امربه معروف ونهي از منکر پيام امام حسين(ع) در کربلا

حادثه کربلا و سخناني که امام حسين(ع) و خانواده او داشتند و روحيات و خلق و خويي که از حماسه سازان عاشورا به ثبت رسيده است، منبع ارزشمندي براي آموزش اخلاق و الگوگيري در زمينه خودسازي، سلوک اجتماعي، تربيت ديني و کرامت انساني است .مسائلي همچون صبوري، ايثار، جوانمردي، وفا، عزت، شجاعت، وارستگي از تعلقات، توکل، خداجويي، همدردي و بزرگواري نمونه هايي از«پيام هاي اخلاقي» عاشوراست و در گوشه گوشه اين واقعه جاويدان مي توان جلوه هاي اخلاقي را ديد.

شجاعت

شجاعت آن است که انسان در برخورد با سختي ها و خطرها، دلي استوار داشته باشد. بيشتر کاربرد اين واژه، در مسائل مبارزات و جهاد و برخورد با حريف در نبرد و نهراسيدن از رويارويي با دشمن در جنگ هاست. نترسيدن از مرگ يکي از مظاهر آشکار شجاعت است و همين عامل امام حسين(ع) و يارانش را به نبرد عاشورا کشاند تا حماسه اي ماندگار بيافرينند. وقتي امام(ع) از مکه به سمت کوفه حرکت مي کرد و در طول راه کساني با وي برخورد مي کردند و با طرح اوضاع آشفته عراق و استيلاي ابن زياد بر مردم، او را از عواقب اين سفر مي ترساندند، شجاعت و بي باکي امام حسين(ع) از مرگ بود که اين سفر را حتمي مي ساخت. خصلت شجاعت در بني هاشم و خاندان پيامبر(ص) زبانزد بود. امام سجاد(ع) نيز در سخنراني شورانگيز خويش در مجلس يزيد فرمود که به ما شش چيز داده شده و با هفت چيز از ديگران برتريم و شجاعت را در زمره آنها برشمرد. بالاتر از همه اينها، شجاعتي است که امام حسين(ع)، اهل بيت او و يارانش در صحنه هاي مختلف عاشورا نشان دادند که خود کتابي مفصل مي شود؛ مانند رشادتي که مسلم بن عقيل در کوفه هنگام نبرد از خود نشان داد يا شجاعت و رزم آوري ياران امام در ميدان کربلا، آنچنان بود که فرياد همه را برآورد و يکي از سران سپاه کوفه خطاب به سربازان فرياد زد: «اي بي خردان احمق! مي دانيد با چه کساني مي جنگيد؟ با شيران شرزه (تند و تيز و خشمگين)، با گروهي که مرگ آفرينند. هيچ کدامتان به هماوردي آنان به ميدان نرويد که کشته مي شويد». دشمنان، امام حسين(ع) و ياران شجاع او را اين گونه توصيف کرده اند: کساني بر ما تاختند که پنجه هايشان بر قبضه شمشيرها بود، همچون شيران خشمگين بر سواره هاي ما تاختند و آنان را از چپ و راست تار و مار کردند و خود را در کام مرگ مي افکندند... .  در زيارتنامه هاي متعدد، به صف شجاعت سيدالشهدا و ياران او اشاره شده است، از قبيل «بطل المسلمين»، «فرسان الهيجاء»، «ليوث الغابات» که آنان را به عنوان قهرمان مسلمانان، تک سواران نبرد، شيران بيشه شجاعت و... ستوده اند.

تکريم انسان

برخلاف جبهه باطل که به انسان ها به عنوان ابزاري براي تامين خواسته ها و منافع خويش مي نگرند، در جبهه حق، مومن ارزش و کرامت دارد. کرامتش هم نشات گرفته از ارزش حق است. انسان ها احترام دارند و به لحاظ ايمانشان مورد تکريم هستند، معيار هم تقوا، ايمان و تعهد است، نه رنگ، زبان، قبيله، نژاد و منطقه جغرافيايي. امام حسين(ع) در عاشورا به ياران خويش عزت بخشيد، آنان را باوفاترين ياوران حق ناميد، خود را به بالين يکايک ياران شهيدش مي رساند و سر آنان را بر دامن مي گرفت. بين آنان تفاوت قائل نمي شد؛ هم بر بالين علي اکبر(ع) حاضر شد و هم بر بالين غلام خويش.

يک جا رخ غلام و پسر بوسه داد و گفت: در دين ما سيه نکند فرق با سفيد. وقتي حر بيدار شد و توبه کرد و به اردوي امام پيوست، ترديد داشت که امام حسين(ع) او را بپذيرد يا نه؟ سوال حر«هل لي من توبه: آيا براي من توبه اي هست؟» نشان دهنده نقطه اميد او به بزرگواري امام حسين(ع) بود. حضرت هم توبه، بازگشت و حق گرايي اش را ارج نهاد و او را به بخشايش و رستگاري اميد داد. اين ارج نهادن به مقام يک انسان تائب است که خود را از ظلمت رهانده و به نور رسانده است. هرچند سابقه اي تيره و گناه آلوده دارد، ولي اينک به نور، ايمان آورده است.

 

عفاف و حجاب

کرامت انساني زن، در سايه عفاف او تامين مي شود. حجاب نيز، يکي از احکام ديني است که براي حفظ و پاکدامني زن و حفظ جامعه از آلودگي هاي اخلاقي تشريع شده است. نهضت عاشورا براي احياي ارزش هاي ديني بود. در سايه آن حجاب و عفاف زن مسلمان نيز جايگاه خود را يافت و امام حسين(ع) و زينب کبري و دودمان رسالت، چه با سخنانشان و چه با نحوه عمل خويش، يادآور اين گوهر ناب گشتند.

براي زنان، زينب کبري و خاندان امام حسين(ع) الگوي حجاب و عفاف است. اينان در عين مشارکت در حماسه عظيم و اداي رسالت و خطير اجتماعي، متانت و عفاف را هم مراعات کردند و اسوه همگان شدند.

حسين بن علي(ع) به خواهران خويش و به دخترش فاطمه(س) توصيه فرمود که اگر من کشته شوم، گريبان چاک نزنيد، صورت مخراشيد و سخنان ناروا و نکوهيده مگوييد. اين گونه حالات، در شان خاندان قهرمان آن حضرت نبود، به خصوص که چشم دشمن ناظر صحنه ها و رفتار آنان بود. در آخرين لحظات، وقتي آن حضرت صداي گريه بلند دخترانش را شنيد، برادرش عباس و پسرش علي اکبر را فرستاد که آنان را به صبوري و مراعات آرامش دعوت کنند.

رفتار توام با عفاف و رعايت حجاب همسران و دختران شهداي کربلا و حضرت زينب(س)، نمونه عملي متانت بانوي اسلام بود. امام سجاد(ع) نيز تا مي توانست، مراقب حفظ شئون آن بانوان بود. دختران و خواهران امام حسين(ع) مواظب بودند تا حريم عفاف و حجاب اهل بيت پيامبر(ص) تا آنجا که مي شود، حفظ و رعايت شود.

 

فتوت و جوانمردي

مردانگي و جوانمردي، از خصلت هاي ارزشمندي است که انسان را به اصول انساني، شرافت، تعهد، پيمان و رعايت حال درماندگان پايبند مي سازد. کسي که به حق وفادار بماند و از پستي و ستم گريزان باشد، از ضعيفان پشتيباني کند، از خيانت و نيرنگ دوري گزيند، به ظلم و حقارت و دنائت تن ندهد و اهل گذشت و ايثار و فداکاري باشد، «جوانمرد» است. «فتي» به جوانمرد گفته مي شود و فتوت همان مردانگي است.  در فرهنگ ديني «فتوت» به نوعي بذل و بخشش، نيکي به ديگران، گشاده رويي، عفاف و خويشتن داري، پرهيز از آزار ديگران و دوري از دنائت و پستي تفسير شده است. حضرت علي(ع) فرموده است: «نظام فتوت و جوانمردي، تحمل لغزش هاي برادران و رسيدگي شايسته به همسايگان است.» قرآن کريم از جوانان يکتاپرستي که در دوران حاکميت دقيانوس، از ظلم و شرک او گريختند و به غار پناه بردند (اصحاب کهف) با تعبير «فتيه» (جوانمردان) ياد مي کند. ياران امام حسين(ع) زيباترين جلوه هاي جوانمردي و فتوت را در حماسه عاشورا از خود نشان دادند؛ چه با حمايتشان از حق، چه با جانبازي در رکاب امام تا شهادت و چه در برخورد انساني با ديگران، حتي دشمنان. اباعبدالله الحسين(ع)، خود مظهر اعلاي فتوت بود. وي از ياران شهيدش و جوانمرداني از آل محمد(ص) که روز عاشورا به شهادت رسيدند، با همين عنوان ياد مي کند و از زندگي پس از شهادت آن عزيزان به خون آرميده، احساس دلتنگي مي کند. به نقل تواريخ، حتي سر مطهر امام حسين(ع) بر فراز ني، آياتي از سوره کهف تلاوت و از ايمان آن جوانمردان (فتيه) ياد کرد.

عمل مسلم بن عقيل در خانه هاني مبني بر ترور نکردن ابن زياد را نيز مي توان از جوانمردي مسلم دانست. هاني هم به نوبه خود جوانمرد بود. وقتي او را به اتهام پنهان کردن مسلم در خانه اش دستگير کردند و به دارالاماره بردند، ابن زياد از او خواست که مسلم را تحويل دهد، اما هاني اين را نامردي دانست و در پاسخ آنان گفت: «به خدا قسم هرگز او را نخواهم آورد. آيا مهمان خود را بياورم و تحويل بدهم که او را بکشيد؟ به خدا قسم سوگند اگر تنهاي تنها و بدون ياور هم باشم، او را تحويل نخواهم داد، تا در راه او کشته شوم».

 در مسير راه کوفه، وقتي امام حسين(ع) با سپاه حر برخورد کرد و آنان راه را بر کاروان حسيني بستند، زهير بن قين به امام پيشنهاد کرد که اينان گروهي اندکند و ما مي توانيم آنان را از بين ببريم و جنگ با اينها آسان تر از نبرد با گروه هايي است که بعدا مي آيند. امام(ع) فرمود: «ما کنت لابداهم بالقتال: من شروع به جنگ نمي کنم.» اين گوشه اي از مردانگي امام است. صحنه ديگر آب دادن به سپاه تشنه حر بود که از راه رسيده بودند. حضرت سيدالشهدا(ع) دستور داد همه آن لشکر هزار نفري را حتي اسب هايشان را سيراب کنند. مردانگي و وفاي اباالفضل(ع)  نيز در کنار نهر علقمه جلوه کرد. وقتي تشنه کام وارد فرات شد و خواست آب بنوشد، با يادآوري عطش برادر و کودکان خيمه ها، آب ننوشيد و لب تشنه از شريعه فرات بيرون آمد. زندگي و مرگ و پيکار و شهادت حسين بن علي(ع) همه مردانه بود و از روي کرامت و بزرگواري. در زيارتنامه آن حضرت آمده است: «کريمانه جنگيد و مظلومانه به شهادت رسيد».

آزادگي

آزادي در مقابل بردگي، اصطلاحي حقوقي و اجتماعي است، اما «آزادگي» برتر از آزادي است و نوعي حريت انساني و رهايي انسان از قيد و بندهاي ذلت آور و حقارت بار است. تعلقات و پايبندي هاي انسان به دنيا، ثروت، اقوام، مقام، فرزند و... در مسير آزادي روح او، مانع ايجاد مي کند. اسارت در برابر تمنيات نفساني و علاقه هاي مادي، نشانه ضعف اراده بشري است. وقتي کمال و ارزش انسان به روح بلند و همت عالي و خصال نيکوست، خود را به دنيا و شهوات فروختن، نوعي پذيرش حقارت است و خود را ارزان فروختن. حضرت علي(ع) مي فرمايد: «الا حر يدع هذه اللماظه لاهلها؟ انه ليس لانفسکم ثمن الا الجنه فلا تبيعوها الا بها: آيا هيچ آزاده اي نيست که اين نيم خورده (دنيا) را براي اهلش واگذارد؟ به يقين بهاي وجود شما چيزي جز بهشت نيست. پس خود را جز به بهشت نفروشيد! «آزادگي در آن است که انسان کرامت و شرافت خويش را بشناسد و تن به پستي، ذلت، حقارت نفس، اسارت دنيا و زير پا نهادن ارزش هاي انساني ندهد. در پيچ و خم ها و فراز و نشيب هاي زندگي، گاهي صحنه هايي پيش مي آيد که انسان ها به خاطر رسيدن به دنيا يا حفظ آنچه دارند يا تأمين تمنيات و خواسته ها يا چند روز زنده ماندن، هرگونه حقارت و اسارت را مي پذيرند، اما احرار و آزادگان، گاهي با ايثار جان هم بهاي «آزادگي» را مي پردازند و تن به ذلت نمي دهند. امام حسين(ع) فرمود: «موت في عز خير من حياه في ذل: مرگ با عزت بهتر از حيات ذليلانه است». اين نگرش به زندگي، ويژه آزادگان است. نهضت عاشورا جلوه بارزي از آزادگي در مورد امام حسين(ع) و خاندان و ياران شهيد اوست و اگر آزادگي نبود، امام تن به بيعت مي داد و کشته نمي شد. وقتي مي خواستند به زور از آن حضرت به نفع يزيد بيعت بگيرند، منطقش اين بود که «لا والله لا اعطيهم بيدي اعطاء الذليل و لا اقر اقرار العبيد: نه به خدا سوگند، نه دست ذلت به آنان مي دهم و نه چون بردگان تسليم حکومت آنان مي شوم!» صحنه کربلا نيز جلوه ديگري از اين آزادگي بود که از ميان دو امر شمشير يا ذلت، مرگ با افتخار را پذيرفت و به استقبال شمشيرهاي دشمن رفت و فرمود: «الا و ان الدعي بن الدعي قدر کزني بين اثنتين: بين السلّه و الذله و هيهات منّا الذله: بر ما گمان بردگي زور برده اند، اي مرگ، همتي! که نخواهيم اين قيود».  انسان هاي آزاده، در لحظات حسـاس و دشوار انتـخاب، مرگ سـرخ و مبارزه خونـين را برمي گزينند و فداکارانه جان مي بازند تا به سعادت شهادت برسند و جامعه خود را آزاد کنند. امام(ع) در نبرد روز عاشورا نيز، هنگام حمله به صفوف دشمن اين رجز را مي خواند:

الموت اولي من رکوب العار

و العار اولي من دخول النار

مرگ، بهتر از ننگ و ننگ بهتر از آتش دوزخ است.

روح آزادگي امام(ع) سبب شد، حتي در آن حال که مجروح بر زمين افتاده بود، نسبت به تصميم سپاه دشمن براي حمله به خيمه هاي زنان و فرزندان برآشوبد و آنان را به آزادگي دعوت کند: «ان لم يکن لکم دين و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا احراراً في دنياکم: گر شما را به جهان بينش و آييني نيست، لااقل مردم آزاده به دنيا باشيد». فرهنگ آزادگي در ياران امام و شهداي کربلا نيز بود. حتي مسلم بن عقيل پيشاهنگ نهضت حسيني در کوفه نيز، هنگام رويارويي با سپاه ابن زياد رجز را مي خواند و مي جنگيد:

اقسمت لا اقتل الا حرا

و ان رايت الموت شيئا نکرا

هرچند که مرگ را چيز ناخوشايندي مي بينم، ولي سوگند خورده ام که جز با آزادگي کشته نشوم.

جالب اينجاست که همين شعار و رجز را عبدالله، پسر مسلم بن عقيل، در روز عاشورا هنگام نبرد در ميدان کربلا مي خواند.

اين نشان دهنده پيوند فکري و مرامي اين خانواده بر اساس آزادگي است. دو شهيد ديگر از طايفه غفار، به نام هاي عبدالله و عبدالرحمن، فرزندان عروه، در رجزي که در روز عاشورا مي خواندند، مردم را به دفاع از «فرزندان آزادگان» مي خواندند و با اين عنوان، از آل پيامبر(ص) ياد مي کردند: «يا قوم ذودوا عن بني الاحرار». مصداق بارز ديگري از اين حريت و آزادگي، حر بن يزيد رياحي بود.

آزادگي او سبب شد که به خاطر دنيا و رياست آن، خود را جهنمي نکند و بهشت را در سايه شهادت خريدار شود. توبه کرد و از سپاه ابن زياد جدا شد و به حسين(ع) پيوست و صبح عاشورا در نبردي دلاورانه به شهادت رسيد. وقتي حر نزد امام حسين(ع) آمد، يکي از اصحاب حضرت، با اشعاري مقام آزادي و حريت او را ستود. چون به شهادت رسيد، سيدالشهدا(ع) بر بالين او حضور يافت و او را حر و آزاده خطاب کرد و فرمود: «انت حرّ کما سمتک امک، و انت حر في الدنيا و انت حر في الاخره: تو آزاده اي؛ همچنان که مادرت تو را حر (آزاد) ناميد».