دغدغه «ادبيات و ترجمه» در گفت وگو با مدرس نفتي

دنیای بدون ادبیات تحمل ناپذیر است

علي بهرامي    صنعت نفت هميشه با زبان هاي خارجي، به ويژه زبان انگليسي سر و کار داشته است و نفتي ها هميشه از فرصت يادگيري زبان هاي خارجي براي اعتلاي فرهنگ و ادب ايران مايه گذاشته اند. فهرستي از نام هاي مترجمان و ادبيان بلندآوازه اي چون نجف دريابندري، اسماعيل فصيح، عزت الله فولادوند و ... گواه اين ادعاست. نسل هاي جديد همکاران صنعت نفت نيز از اين سنت فرهنگي و ادبي غافل نشده اند. از جمله اين مترجمان صنعت نفت،  معصومه مهرآرا، کارمند شرکت ملي حفاري ايران در اهواز است. او مدرس زبان انگليسي کارگاه شماره يک اداره آموزش در واحد آموزش عمومي است و دستي در ترجمه آثار ادبي در حوزه هاي رمان هاي بلند و قصه هاي کودکانه دارد. از جمله کارهاي اين مترجم در حوزه کودکان مي توان به آثاري چون، «کتابي براي بوچکو»، «مودي ميمونه، دزد دريايي شجاع»، «شهر قصه ها» و... و در حوزه رمان بزرگسالان مي توان به «وقتي رفتم»، «زندگي جاي ديگري است» و ... اشاره کرد. با او درباره دغدغه هايش در حوزه فرهنگ و وضعيت نشر و مطالعه صحبت کرده ايم. اين همکار مترجم و اديب در ميان گفت و گويش با مشعل، راهکارهايي هم براي افزايش مطالعه در ميان همکاران صنعت نفت و خانواده هايشان داده است.

   علاقه مندي تان به حوزه ادبيات چگونه شکل گرفت واز چه زماني وارد صنعت نفت شديد؟

از همان کودکي. پدرم مهندس نفت و بازنشسته شرکت ملي حفاري است. خانه مان هميشه پر از کتاب و روزنامه بود. آخر هفته ها پدر و مادر ما را براي شام، بازي، کتابخانه و گاهي سينما به باشگاه نيوسايد مي بردند. يادم هست تمام هفته منتظر بودم کتاب هايي را که خوانده بودم، پس بدهم و کتابهايي را که نشان کرده بودم، بگيرم. من خيلي زود از کتابخانه کودکان خسته شدم، البته ادبيات کودکان را هنوز هم دوست دارم و در اين زمينه کار مي کنم، منظورم يکنواختي و سطح کتاب هاي ارائه شده بود. فکر مي کنم کلاس چهارم بودم که به اصرار خودم، والدينم مرا همراهشان به کتابخانه بزرگسالان مي بردند و اجازه مي دادند با کارت آنها کتاب بگيرم، البته اگر خودشان يک کتاب مي گرفتند. آنجا علاوه برکتاب هاي شعر، رمان هاي قديمي و معاصر ترجمه شده از نويسندگان بزرگ، همچنين کتاب هاي تاريخ معاصر بودکه من ديوانه وار مي خواندم. کم کم کتابدار آنجا علاقه مندي مرا ديد و يکي دو سال بعد هم عضو کتابخانه بزرگسالان شدم.

سال 87 يعني يک سال بعد از فارغ التحصيلي به عنوان مدرس زبان انگليسي وارد اداره آموزش شرکت ملي حفاري اهواز شدم. سال 89 به عنوان پرسنل پيمانکاري و چند سال بعد به صورت قراردادي فعاليتم را در حوزه ترجمه و تدريس با واحد تکنولوژي آموزش و اکنون به عنوان مدرس و برگزار کننده دوره هاي آموزشي ادامه داده ام. خدا را شاکرم روزهاي پر تلاش و پر فراز و نشيبي را در اداره، ترجمه و تدريس پشت سر گذاشته ام.

   چطور به حوزه ترجمه وارد شديد؟ زبان آموزي تان چگونه بود؟

در دوران دبستان عاشق اين بودم که حروف انگليسي را نقاشي کنم. در واقع نمي نوشتم، چيزي شبيه آنها را مي کشيدم! درسم هميشه خوب بود، اما ادبيات فارسي و انگليسي برايم چيز ديگري بود که در دوران تحصيل مجالي براي پرورش آن در مدرسه نبود. دوران راهنمايي به زبانکده رفتم و همزمان مادرم در خانه با من زبان انگليسي کار مي کرد. زبان انگليسي پدر و مادرم خوب بود و من و خواهر و برادرم هرگز فکر نمي کرديم در يادگيري زبان انگليسي کار خاصي مي کنيم يا اينکه صرفا درس و موظفي مدرسه را انجام مي دهيم. بلکه انگليسي خواندن برايمان لذت بخش بود. راستش همين حالا هم عادي است، فکر مي کنم درستش هم همين باشد. با وجود آنکه رشته ام تجربي بود، کنکور را منحصرا در گروه زبان دادم و کارشناسي رشته مترجمي انگليسي و بعد هم کارشناسي ارشد آموزش زبان انگليسي به غير فارسي زبانان خواندم. با اينکه رشته زبان در صنعت نفت بسيار کاربردي است، جزء دروس مورد پذيرش وزارت نفت نيست! بنابراين هيچ گونه ارتقاي سمت از طريق تحصيلات مرتبط شامل افرادي مانند من نمي شود. گويا پيش فرض بر اين بوده که کارکنان وزارت نفت بايد از دانش زباني قابل قبولي برخوردار باشند.

   از آخرين کتابتان بگوييد، چرا اين کتاب را براي ترجمه انتخاب کرديد؟ اصولا چه کتاب هايي براي ترجمه انتخاب مي کنيد؟

خب، اول بايد بگويم هر کتابي که کيفيت زندگي ما را اندکي بهبود ببخشد براي من دوست داشتني است. براي انتخاب کتاب هم لذت توام با افزودن آگاهي را مد نظر قرار مي دهم. سال 96 بود که مدير انتشارات، دو کتاب را براي ترجمه به من پيشنهاد داد و من کتاب «وقتي رفتم»، رماني پرفروش از اميلي بليکر را انتخاب کردم. متاسفانه انتشار آن خيلي طولاني شد و سرانجام ارديبهشت ماه امسال در نمايشگاه بين المللي کتاب تهران رونمايي و با استقبال خوبي رو به رو شد و در ماه جاري توزيع سراسري مي شود.

   چرا فکر مي کنيد بايد در حوزه کتاب کودک کار کرد، به عنوان يک کارشناس چه کاستي هايي را در اين حوزه مي بينيد؟

خوشبختي يک جامعه در دستان کوچک کودکاني است که ما مي پروريم؛ بنابراين بايد افزون بر کتاب هاي درسي، لذت و مهارت هاي زندگي را با داستان و بازي و سرگرمي به آنها آموزش داد. يک سري از کاستي ها از زمان کودکي ما دهه شصتي ها بوده و برخي مرتفع شده و بخشي زاييده زمان و مکان است. راستش قابل قبول نيست و توجه جدي مي طلبد. گاهي حتي والدين نيز براي رويارويي با مسائل کودکان آمادگي لازم را ندارند. بايد براي يادگيري اين مهارت ها جايي باشد، مثل زماني که مي خواستيم براي آمادگي کنکور درس بخوانيم يا زماني که مي خواستيم گواهينامه رانندگي بگيريم، اين مسئله مهمي است. کتاب کودک هم حال خوشي ندارد و بايد نظارت بيشتري بر محتواي و نقاشي هاي آن صورت بگيرد. مثلا يک کتابي چاپ شده بود که محتوايش دار زدن سگ گله اي توسط چوپان در يک داستان کودکانه به همراه تصوير! بود يا در داستان ديگري تعدادي موش، گربه اي را بادستانِ بسته، ازچوبه دارآويزان کرده اند و...

   فعاليت در حوزه شعر و داستان چه تاثيري روي کارتان داشته است؟ نگاه تان به شغل تان از دريچه فعاليت هاي هنري و ادبي که انجام مي دهيد، چيست؟

ماريو بارگاسيوسا در کتاب «چراادبيات؟» دلايل محکمي براي عجين شدن با ادبيات بر مي شمارد. از جمله اينکه مي گويد ادبيات مي آموزد چيستيم وچگونه ايم؟به عنوان فصل مشترک تجربيات آدم ها، به عنوان محرک ذهن انتقادي و ... دنياي بهتري را براي ما مي سازد، دنياي بدون ادبيات غيرقابل تحمل است. زندگي مادي ما در کسوت يک کارمند يا هر پيشه ديگري، رنگ و بوي ادبيات مي خواهد تا توام با رشد معنوي و فکري باشد و جان پناهي باشد براي تاب آوردن روزهاي سخت. کما اينکه سطح فرهنگ يک جامعه را از ميزان توجهش به ادبيات مي توان سنجيد. جامعه اي که کتاب مي خواند، به حيوانات ستمگري نمي کند، پرخاشگري نمي کند، زباله را در طبيعت رها نمي کند، حسادت نمي کند و هر کار ناشايستي را که به ذهن متبادر مي شود، مرتکب نمي شود.

   فکر مي کنيد چه داستان هايي براي مخاطبان امروز جذاب تر است و مي تواند ابعاد فرهنگي وجود انسان را رشد و توسعه دهد؟

براي مخاطب بزرگسال گزينه هاي فراواني در دسترس است تا آگاهانه سبک زندگي خود يا آينده خود را بهبود ببخشد. فيلم ها، کتابها، وسايل ارتباط جمعي و ... تنها بايد بداند از زندگي چه مي خواهد و اين جز با خواندن و سفر کردن و انديشيدن ميسر نيست. کتاب هاي پر فروش کنوني کتاب هاي درسي(به دليل آزمون کنکور)، خود شناسي و رمان است. گرچه بحران کاغذ و گراني، خريد کتاب را کمرنگ کرده، اما خوشحالم که هنوز افراد زيادي در اوقات فراغت خود مي خوانند. در اين برهه کتاب هاي الکترونيک و پي دي اف بسيار با ارزش هستند زيرا ذهن را نرمش مي دهند و احساس را درگير مي کنند.

   به عنوان کسي که در حوزه ادبيات و ترجمه آثار ادبي مشغول هستيد، وضعيت مطالعه در ايران را چگونه ارزيابي مي کنيد؟ چه راهکارهايي براي رشد آن داريد؟

متاسفانه سرانه مطالعه در ايران پايين است. گاهي به ادبيات- منظورم همه کتاب هاي غير درسي است- به عنوان کالاي تجملي و غيرضروري نگريسته مي شود، هيچ بودجه اي براي آن در نظر گرفته نمي شود و با اندک فشاري از سبد کالاي خانواده حذف مي شود. برخي ها نيز، کلا لزومي بر خواندن کتب غيردرسي نمي بينند! زيرا در پايان خواندن دروس تحصيلي به شما مدرک داده مي شود ولي در مورد کتب غير درسي، خير! افزايش سطح کمي و کيفي مطالعه يک برنامه زمان بر و دقيق را مي طلبد، برنامه اي که از کودکي اجرا شود و بزرگسالان را قدم به قدم از فوايد خواندن آگاه کند. اين برنامه بايد در چشم انداز توسعه کشور مدنظر قرار گيرد و وزارت آموزش و پرورش متولي آن باشد. همچنين براي دسترسي دهک هاي پايين جامعه بايد چاره جويي کرد و کتابخانه هاي کوچک محله اي و روستايي تعبيه و توسعه داده شود.

   يک همکار نفتي چگونه مي تواند به مطالعه نيز توجه داشته باشد؟ همکاران مان در صنعت نفت چگونه مي توانند کتاب را وارد سبد خانواده شان کنند؟

من افتخار مي کنم که عضو کوچکي از خانواده بزرگ نفت هستم، به ويژه براي همکاران زحمتکش اقماري احترام خاصي قائلم. مي دانم اولويت همکاران عزيز ما فرزندان و تحصيلات خانواده شان است و سختي هاي کار، دوري از خانواده و امکانات و حتي خستگي هنگام دوران استراحت سبب ساز دوري از آسايش و تمرکز فکري آنها مي شود. فکر مي کنم اين مسئله بايد آسيب شناسي شود. شايد اگر حلقه هاي مطالعه در محل کمپ تشکيل شود و با راي گيري اعضا هر بار کتاب مورد علاقه افراد خوانده يا خلاصه نويسي شود، احساس و انگيزه بهتري در محيط کار فراهم خواهد شد، زيرا من بارها از همکاران اقماري شنيده ام از اينکه نمي توانند با فکر باز مطالعه کنند احساس سرخوردگي و دورافتادگي از جامعه دارند. 

   خانم مهرآرا، فکر مي کنيد آينده کتاب شامل نوشتن و نشر آن در ايران و جهان چطور باشد؟

در سال هاي اخير گرايش به کتاب هاي الکترونيک و کتاب هاي صوتي زياد شده است، مخصوصا نسخه هاي صوتي کتاب ها براي استفاده از وقت در ماشين بسيار عالي ست، اما در نهايت فکر نمي کنم اين موضوع باعث کاهش ميزان خواننده هايي که ترجيح مي دهند کتاب را براي خواندن در دستشان بگيرند، بشود. در بحث توليد محتوا، براي عرضه در سطح جهاني خيلي عقب هستيم. متاسفانه در اين زمينه کار اصولي انجام نشده و بعيد مي دانم به زودي هم اتفاق خاصي رخ بدهد.

   اگر کسي به ترجمه علاقه مند باشد، شما چه پيشنهادهايي براي او داريد که بتواند وارد اين حيطه شود و موفق عمل کند؟

براي انتخاب رشته ترجمه به صورت آکادميک سعي کنيد وارد دانشگاه هايي شويد که درباره اعتبار دانشکده ادبيات خارجي اش تحقيق کرده باشيد. در اين مرحله، اساتيد بسيار مهم هستند. علاقه و تسلط به ادبيات مبدا و مقصد و سخت کوشي و گاهي کناره گيري از تفريح و خانواده لازمه کار است، ضمن اينکه ترجمه کتاب درآمد قابل قبولي ندارد، اما آينده روشن است. در حال حاضر علم ترجمه صرفا عشق و هنر است و آرزوي دنيايي بهتر براي انسان ها و لذت بي اندازه اي که دريچه زبان در برابر مترجم مي گشايد.

   امروز خيلي از خانوادها دوست دارند که فرزندانشان با زبان هاي خارجي از جمله انگليسي و فرانسه و ... آشنا شوند، کوتاه ترين و پرثمرترين مسير براي زبان آموزي از نظر شما چيست؟

راستش توصيه خاصي که نشنيده باشيد، ندارم. راه ميانبري نيست. فريب تبليغات يادگيري زبان ظرف دو ماه يا يادگيري درخواب و وعده يادگيري ازطريق شيوه ابداعي جديد را نخوريد. در نزديک ترين کلاس زبان به خانه تان ثبت نام کنيد و علاوه بر درسي که داده مي شود، کتاب بخوانيد، فيلم ببينيد و آهنگ بشنويد. بيشترين قسمت يادگيري هنگام خواندن، نوشتن و شنيدن در خلوت خودمان اتفاق مي افتد. براي خودتان انگيزه اي خلق کنيد. مثلا ادامه تحصيل در خارج از کشور يا جهانگردي و آشنايي و صحبت با مردمان فرهنگ هاي ديگر يا لذت خوانش شاهکارهاي ادبي جهاني يا ترجمه کتاب براي هم زبانان و آينده کودکان سرزمينمان و ... هر آن دليل زيبايي را که شما مي پسنديد، هدفت يادگيري تان قرار دهيد، چون بدون هدف، به ندرت به جايگاه دلخواه تان مي رسيد. به قول حافظ عزيز:

در ره منزل ليلي که خطرهاست د رآن

شرط اول قدم آن است که مجنون باشي

در پايان از نشريه خوب « مشعل» که در اين سال ها ديگر عضو عزيزي از خانواده ما شده، تشکر مي کنم.