آتش عشق حسینی

امربه معروف ونهي از منکر  پيام امام حسين(ع) در کربلا

امر به معروف و نهى از منکر، يکى از مهمترين برنامه هاى شريعت وزيربناى نظام اسلامى و عامل اجرايى قوانين اين آيين مقدس به شمار مي آيد و در قرآن مجيد با عناوين و تعبيرات مختلف از جمله به صورت ارائه يک وظيفه حتمى و تکليف موکدآمده است:

وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَي الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

و بايد از ميان شما گروهى باشند که مردم را به نيکى فراخوانند و آنان را به کار پسنديده وادارند و از کار زشت و نکوهيده نهى کنند. اينانند که نيکبخت خواهند بود (آيه 104، آل عمران). و گاهى به عنوان بيان اوصاف و نشانه هاى مومنان راستين از آن ياد شده است. چنانکه مي فرمايد:

وَالمُؤمِنونَ وَالمُؤمِناتُ بَعضُهُم أَولِياءُ بَعضٍ َأمُرونَ بِالمَعروفِ وَيَنهَونَ عَنِ المُنكَرِ وَيُقيمونَ الصَّلاةَ وَيُؤتونَ الزَّكاةَ وَيُطيعونَ اللَّهَ وَرَسولَهُ أُولئِكَ سَيَرحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ

مردان و زنان باايمان، وليّ (و يار و ياور) يکديگرند؛ امر به معروف و نهي از منکر مي کنند؛ نماز برپا مي دارند و زکات را مي پردازند و خداوند و رسولش را اطاعت مي کنند؛ بزودي خدا آنان را مورد رحمت خويش قرارمي دهد؛ خداوند توانا و حکيم است (آيه 71، سوره توبه). در کلمات پيامبر (ص) و ائمه معصومين (عليهم السلام) هم در اين موردتاکيدات فراوان وجود دارد.  جمله اشهد انک قد اقمت الصلاه و اتيت الزکات و امرت بالمعروف و نهيت عن المنکر که در زيارت حسين بن على(ع) آمده، گواه اين حقيقت است و اين معنا را تفهيم مي کند که آن حضرت(ع) با قيام و جهاد خود، وظيفه امر به معروف را به انجام رسانيده است.

  موضوع امر به معروف و نهي از منکر با توجه به اهميتى که دارد، در کلام و پيام حسين بن على (ع) در سه محور و سه بخش مختلف، مورد توجه قرار گرفته است:

اهميت اجتماعي

امام حسين(ع) فرمود: مردم! پيامبر خدا فرمود که هر کس سلطان جائر و زورگويى را ببيند که حرام خدا راحلال کرده و پيمان او را در هم شکسته، با سنت پيامبر(ص)، مخالفت مي ورزد، در ميان بندگان خدا راه گناه و مخالفت با قانون الهى را در پيش مي گيرد و با عمل و گفتار چنين فردى مخالفت نکند، بر خداوند است که چنين فرد ساکت را به محل همان طغيانگر آتش جهنم داخل کند. اين بخش اول سخنرانى امام حسين(ع) است که درمنزل بيضه خطاب به سپاهيان حر ايراد فرمود. امام(ع) در بخش ديگري از سخنراني خود فرمود: در حقيقت خدا سکوت آنان را از اين جهت عيب مي شمارد که آنان با چشم خود مي ديدند که ستمکاران به زشتکارى و فساد پرداخته اند و باز منعشان نمي کردند و اين سکوت به دليل علاقه به چيزهايى بود که از آن دريافت مي کردند و به دليل ترسى بود که از آزار و تعقيب آنان به دل راه مي دادند، در حالى که خداوند مي فرمايد: از مردم نترسيد و ازمن بترسيد و مي فرمايد: مردان و زنان مومن، ولى، يار و ياور يکديگرند و همديگر را امربه معروف و نهى از منکر مي کنند. آنچه در اين بخش از پيام و سخن امام (ع) قابل توجه و حائز اهميت است، بيان ابعاد وسيع و مفهوم گسترده امر به معروف و نهى ازمنکر و اشاره به مهمترين بعد و جنبه عملى در اين مساله اساسى و حياتى است، زيرا آن حضرت با استناد به دو آيه از قرآن مجيد، مي فرمايد: اگر امر به معروف و نهى ازمنکر در جامعه برقرار شود، همه واجبات از کوچک و بزرگ، عملى و همه مشکلات اجتماعى، حل خواهد شد.

عنصر اصلي قيام امام حسين(ع)

امام حسين(ع) در سخنان ديگري فرمود: خدايا! بى شک تو مى دانى آنچه از ما سر زده و مبارزه اى که بر ضد بنى اميه شروع کرده ايم نه رقابت در به دست آوردن قدرت سياسى است و نه جست وجوى ثروت و نعمت هاى بيشتر، بلکه براى اين است که ارزش هاى درخشان آيين تو را ارائه دهيم و در بلاد و شهرها اصلاحات پديد آوريم و بندگان ستمديده ات را از حقوقشان برخوردار و ايمن سازيم و براى اين است که به قوانين و احکام توعمل شود. خدايا من دوستدار معروف و از منکر بيزارم. اى خداى بزرگ و کرامت بخش! تو را به حق اين قبر و به حق کسى که در ميان آن است، سوگند مى دهم که در اين تصميم و اراده اى که دارم، راهى را براى من بنمايى که موجب رضا و خشنودى تو و پيامبرت باشد. حضرت امام حسين (ع) اين جملات را در يک برهه حساس و در يک شرايط تاريخى در کنار مزار رسول خدا(ص) ايراد فرمود، آنگاه که تصميم گرفت مدينه را به سوى مکه ترک گويد و براى آخرين بار به زيارت رسول خدا (ص) شتافت و با جد بزرگوارش وداع کرد.  امام حسين(ع) در بخشى از وصيتنامه شان، هنگام حرکت از مدينه خطاب به برادرش محمد بن حنيفه نوشته است: و من نه از روى خود خواهى يا براى خوشگذرانى و نه براى افساد و ستمگرى، ازمدينه خارج شدم بلکه هدف من از اين سفر، امر به معروف و نهى از منکر و خواسته ام ازاين حرکت، اصلاح مفاسد امور است و احيا و زنده کردن سنت و قانون جدم رسول خدا (ص) و راه و رسم پدرم على ابن ابيطالب(ع) است. جملات زير نيز که بيانگر انگيزه قيام و حرکت حضرت حسين بن على(ع) است، از بخش هاى نامه اى است که آن حضرت پس از ورود به مکه، به سران شهر بصره مانندمالک بن مسمع بکرى، مسعود بن عمرو، منذر بن جارود و... نگاشته است. من شما را به کتاب و سنت پيامبرش دعوت مي کنم، زيرا سنت فراموش شده و بدعت، جاى آن را گرفته است، اگر سخن مرا بشنويد، به راه سعادت و خوشبختى رهنمونتان خواهم بود. امام حسين (ع) در سخنرانى درمنزل بيضه در نزديکى کربلا خطاب به سپاهيان حر فرمود: مردم آگاه باشيد! بنى اميه به پيروى از شيطان گردن نهاده و اطاعت خدا را ترک کرده اند، فساد را ترويج و حدود خدا را تعطيل کرده اند و بيت المال را به خود اختصاص داده، حرام خدا را حلال و حلال خدا را تحريم کرده اند و اينک من سزاوار و شايسته ام بر حکومت مسلمانان هايي که اسلام را تغيير داده اند.

نکوهش سست قدمان

آن حضرت، کسانى که وظيفه خود را مقابل فريضه بزرگ امر به معروف و نهى از منکر ناديده گرفته و در انجام اين واجب، سستى به خرج داده اند، مورد نکوهش و ملامت قرار داده، آنگاه آثار شوم اين سهل انگارى و عواقب تلخ و ثمرات ناگوار اين ترک مسؤوليت را که پيش از همه متوجه خود آنان کرده است، تذکر مي دهد و مي فرمايد: شما اى گروه حاضر! اى گروهى که به علم و دانش شهرت داريد! و از شما به نيکى ياد مي شود و به خير خواهى و راهنمايى در جامعه، معروف شده ايد و به خاطر خدا دردل مردم شکوه و مهابت داريد، به طورى که افراد مقتدر از شما بيم دارند، شما را بر خودمقدم مي شمارند و نعمت هاى خدا را برخود دريغ مي ورزند و بر شما ارزانى مي دارند، مردم در حوائج و نيازهايشان، شما را واسطه قرار مي دهند و در کوچه و خيابان با مهابت پادشاهان وشکوه بزرگان، قدم بر مي دارند. آيا بر همه اين احترام ها و قدرت هاى معنوى از اين جهت نايل نشده ايم که از شما اميد مي رود تا به اجراى قانون خدا کمر ببنديد، گرچه درموارد زيادى از قوانين خدا، کوتاهى کرده ايد، بيشتر حقوق الهى را که به عهده داريد، فرو گذاشته، حق ائمه را خوار و خفيف و حق افراد ناتوان را ضايع کرده ايد، اما در همان حال به دنبال آنچه حق خويش مي پندارند، برخاسته ايد، نه پولى خرج کرده ايد و نه جان را در راه کسى که آن را آفريده به خطر انداخته ايد و نه با قبيله و گروهى به خاطر خدا در افتاده ايد.  شما آرزو داريد و حق خود مي دانيد که خداوند بهشت و همنشينى با پيامبران و ايمنى ازعذاب را به شما ارزانى دارد، اى کسانى که چنين انتظارهايى از خدا داريد! من از اين بيمناکم که عذابى از عذاب هايش بر شما فرود آيد، زيرا در سايه عزت و عظمت خدا به منزلتى بلند رسيده ايد، ولى خدا شناسانى را که مبلغ خداشناسى هستند، احترام نمي کنيد حال آنکه به خاطر خدا در ميان بندگانش احترام داريد. و نيز از آن جهت بر شما بيمناکم که به چشم خود مي بينيد تعهدات و پيمان ها دربرابر خداوند گسسته، اما نگران نمى شويد در حالى که براى پاره اى از تعهدات پدرانتان آشفته مى شويد و اينک تعهداتى که در برابر پيامبر(ص) شد، اطاعت از او و جانشينش مورد بى اعتنايى است. نابينايان و اشخاص کرولال و زمين گير و ناتوان در همه شهرها بى سرپرست مانده اند، بر آنان ترحم نمى شود و نه مطابق شان و منزلتتان عمل مي کنيد و نه به کسى که بدين سان عمل کند، مدد مي رسانيد. با چرب زباني و چاپلوسى، خود را در برابر ستمکاران ايمن مي سازيد، تمام اينها دستورهاى خداست به صورت نهى يا تناهى باز داشتن يکديگر ازمنکر، که شما از آن غفلت مي ورزيد. و مصيبت شما از مصايب همه مردم سهمگين تر است، زيرا منزلت و مقامى که بايد علما داشته باشند، از شما باز گرفته اند؛ چون امور ادارى کشور و صدور احکام قضايى وتصويب برنامه هاى اجرايى به دست دانشمندان روحانى که امين حقوق الهى و به حلال و حرام آگاهند، اجرا شود، اما اينک اين مقام را از دست شما ربوده اند و از دست دادن چنين مقامى، هيچ علتى ندارد جز اينکه از پيرامون حق قانون اسلام و حکم خدا پراکنده ايد ودرباره سنت پس از آنکه دلايل روشن بر حقيقت آن وجود دارد، اختلاف کرده ايد. اگر بر شکنجه و ناراحتى، شکيبايى مى کرديد و در راه خدا متحمل ناگوارى بوديد، مقررات براى تصويب، پيش شما آورده و به دست شما صادر مى شد و شما مرجع کارها بوديد، اما به ستمکاران مجال داديد تا اين مقام را از دست شما بستانند و اجازه داديد حکومت به دست آنان بيفتد تابراساس سنت حدس و گمان، به حکومت بپردازند و راه خود کامگى و اقناع شهوت پيشه سازند، سبب تسلط آنان بر حکومت، فرارتان از کشته شدن و دلبستگى شما به زندگى کوتاه دنيا بود، شما با اين روحيه ورويه، توده ناتوان را به چنگال اين ستمگران گرفتارکرديد.