شاهدان کشف نفت در مسجد سلیمان

مرکز اسناد، به عنوان یکی از بخش های مدیریت مرکز اسناد و موزه های صنعت نفت با هدف جمع آوری اسناد و اوراق نفتی در یکی از روزهای سال 1394 شکل گرفت. این مرکز که از واحدهای شناسایی، ارزشیابی وگردآوری، مرمت اسناد، فهرست نویسی اسناد، ثبت دیجیتال در نرم افزار، واحد دیداری و شنیداری، بخش کتابخانه و نشریات تشکیل شده است.

در بررسی پرونده های پرسنلی پالایشگاه آبادان در مركز اسناد صنعت نفت، پرونده شخصی به نام «سلیمان آدونیاس» توجه همگان را به خود جلب مي كند. با بررسی دقیق تر پرونده آدونیاس، مشخص شد که وي از کارمندان اولیه و با سابقه شرکت نفت انگلیس  -  ایران است و با دکتر یانگ، سر آرنولد ویلسون و جرج رینولدز معاصر بوده است

 آدونیاس

سلیمان آدونیاس، یک نامه دو صفحه ای برای شرکت نفت نگاشته و ضمن گلایه و طرح شکایت مبنی بر مطالبات مالی معوق خود از شرکت، شمه ای از سوابق به قول خودش «درخشان» را برای اطلاع و یادآوری مقامات شرکت در نامه منعکس کرده است. بر اساس متن نامه و دیگر محتویات پرونده، آدونیاس در سال 1260 خورشیدی در شهر اصفهان به دنیا آمد و در «جامعه کلیسای میسیونری» آن شهر به تحصیل پرداخت.  سال ها بعد به خوزستان مهاجرت کرده است و در شرکت کشتیرانی «برادران لینچ» در شوشتر مشغول به کار می شود. در سال 1904 میلادی به استخدام شرکت دارسی در می آید و به طور مستقیم زیر نظر زمین شناس شرکت (رینولدز) فعالیت و تا سال 1913 در شوشتر اقامت می کند.  وی در مورد شرایط اقامتش در شوشتر اینگونه می نویسد: «من تنها مسیحی بودم که با زن و یک فرزند در آن شهر زندگی می کردم. هنگامی که چاه شماره (یک) در تاریخ 27 ماه می 1908 به نفت رسید، من آن کسی بودم که این خبر را از طریق تلگراف به اطلاع رینولدز و لندن رساندم».  سپس متن تلگراف را عینا می‎آورد: «در ساعت 4 صبح، در عمق 1200 پایی و با ارتفاع 75 پا از سطح زمین، نفت فوران کرد.»  آدونیاس در ادامه می افزاید:« تا قبل از افتتاح شعبه بانک شاهی در اهواز، او ماهانه با مبلغ 400 هزار ریال که شرکت در اختیار او می گذاشته، امور مالی شرکت را مدیریت می کرده و این درحالی است که دکتر یانگ و سر آرنولد ویلسون، شاهد همه آن کوشش ها و خدماتی که وی در آن شرایط سخت به شرکت خدمت می کرده، بوده اند. او در ادامه نامه، ضمن درخواست برای پرداخت سه ماه و 10 روز از حقوق ضایع شده اش از سوی شرکت، دو مرتبه تأکید می کند که در تمام این سال ها صادقانه و وفادارانه برای شرکت کار کرده است.»

 نخستين پزشک شرکت نفت انگلیس_ ایران

موریس (موشه)یودالویتز یانگ در 17 جولای سال 1880 میلادی در خانواده ای یهودی در اوکراین به دنیا آمد. موریس در سال 1900 ميلادي، وارد دانشکده پزشکی دانشگاه گلاسکو شد و در سال 1906 ميلادي، از آن دانشگاه فارغ التحصیل شد. او مدت کوتاهی در سال 1903، برای سندیکای راه آهن ایران در لرستان و بختیاری کار کرد؛ اما مجبور شد برای ادامه تحصیل به اسکاتلند باز گردد.  وی پس از اتمام تحصیلات، به استخدام شرکت دارسی درآمد و به عنوان نخستین پزشک شرکت نفت انگلیس_ ایران مشهورشد. او مأموریت داشت که کارکنان، کارگران و مهندسان شرکت را درمان و به مردم عادی محلی نیز خدمات پزشکی ارایه کند. او بسرعت اعتماد مردم محلی و خان های بختیاری را به دست آورد، به طوری که در سال 1911 از او به عنوان بخشی مهم و تاثیرگذار از دیپلماسی شرکت در ایران نام می بردند. دکتر یانگ، بنیان گذار دپارتمان پزشکی و طب کار شرکت نفت انگلیس- ایران است و در دوره خدمت خود در شرکت موفق شد بیمارستان مسجد سلیمان و چند کلینیک کوچک را در منطقه تاسیس کند. یانگ تا سال 1931 در خدمت شرکت بود و پس از بازنشستگی به گروه تحقیقاتی «الکساندر فلمینگ» در بیمارستان «سنت مری» لندن پیوست. او همچنین در طول جنگ دوم جهانی در بخش اورژانس سرویس بهداشت عمومی در غرب لندن کار می کرد. دکتر یانگ در سال 1949 از تمام خدماتش دست کشید و در سال 1950 میلادی درگذشت.

 تالبوت

 سر آرنولد تالبوت ویلسون، در سال 1884 ميلادي در بریتانیا متولد شد. در سال 1903 وارد خدمات نظامی در هندوستان شد و یک سال بعد با درجه ستوانی، فرمانده یگان نیزه دار بنگالی را به عهده گرفت و رهسپار ایران شد. مأموریت او در ایران، حفاظت از کنسولگری بریتانیا در اهواز و پاسداری از تأسیسات شرکت دارسی در خوزستان بود. ویلسون از سال 1909 تا 1911 ميلادي، کنسول بریتانیا در خرمشهر و اهواز بود و در سال های 1921 تا 1924 ميلادي، ریاست کل امور اداری شرکت نفت انگلیس و ایران را به عهده داشت. او در سال 1924 به دفتر مرکزی شرکت در لندن منتقل شد و با شروع جنگ دوم جهانی، داوطلبانه به جبهه رفت و در 31 مه 1940 در فرانسه کشته شد.

 زمين شناسي كه جهاني شد

جرج برنارد رینولدز در سال 1853 ميلادي در ساسکس بریتانیا متولد شد. او در دانشکده مهندسی سلطنتی هند تحصیل کرد و پس از فراغت از تحصیل، مدتی برای شرکت نفتی رویال داچ در سوماترا کار کرد. پس از کسب امتیاز حفاری در ایران از سوی دارسی، او به خدمت دارسی درآمد و به همراه تعدادی زمین شناس و مهندس حفاری از آمریکا، کانادا و لهستان به ایران آمد و در منطقه چیاسرخ و سپس مسجد سلیمان به حفاری و اکتشاف پرداخت. او روابط خوبی با خوانین بختیاری مستقر در شوشتر برقرار کرد و موفق شد با آن ها یک قرارداد همکاری امضا کند. این قرارداد متضمن فعالیت اکتشافی در زمین های بختیاری ها می شد. سرانجام بر اثر کوشش های وی و تیم حفاری، در تاریخ 26 مه 1908 ميلادي، نخستین چاه نفتی خاورمیانه در مسجد سلیمان فوران کرد. او در سال 1911 به ونزوئلا رفت و به خدمت شرکت رویال داچ شل درآمد و موفق به کشف نفت در آن کشور شد و درنهایت در سال 1925 در همان جا فوت کرد.

 

  دستگاه تراش دنهام

تاریخ تراشکاری به قرن 13 پیش از میلاد باز می گردد که دستگاه تراش چوب (این دستگاه به منظور استفاده به دو نفر به طور همزمان نیاز داشت تا قطعات چوب تراش داده شوند) در یونان باستان کشف شد.  دستگاه تراش، ابزاری است که برای تراشیدن و شکل دهی به قطعات چوبی، فلزی، شیشه و حتی سفال و به طور معمول به شکل دوار به کار می رود و به دلیل اهمیت دقت وکیفیت در تولید اقتصادی، این دستگاه ها را در فرم ها و شکل های مختلفی می سازند. یکی از دستگاه های تراش موجود در موزه کارآموزان ساخت شرکت دنهام انگلستان در دهه چهل (میلادی) است و برای آموزش ساخت قطعات گرد استفاده می شد. این شرکت در سال 1278 از سوی یک کابینت ساز به نام ویلیام دنهام تأسیس شد و تا پیش از جنگ جهانی دوم سازنده ماشین های تراش کوچک بود و بعد از جنگ دستگاه های تراش بزرگتر ساخت. کارآموزان نحوه کار با انواع دستگاه های تراش را در سال دوم آموزش می دیدند.  موزه كارآموزان، دومين طرح موزه هاي صنعت نفت در محل آموزشگاه آبادان است. قدمت آموزشگاه حرفه اي آبادان به سال ۱۳۱۲ خورشيدي (۱۹۳۳ ميلادي) برمي گردد. اين آموزشگاه پس از مرمت و بازيابي اسناد مربوط به آن، به عنوان دومين موزه صنعت نفت شناخته مي شود.

 

عکس تاریخی

درخواست اهالی آبادان از مدیریت شرکت سهامی نفت انگلیس_ ایران برای آسفالت و بهسازی جاده آبادان تا دارخوین اهواز

 

  توقف فعالیت پالایشگاه آبادان

بخش هشتم

در آستانه جنگ، اخباری می رسید که پالایشگاه نفت آبادان در معرض تهدید است. با آنکه می دانستیم چه اندازه پالایشگاه با خطر جدی مواجه است، به همه مسؤولان توصیه می شد بدون هراس به وظایف خود مشغول باشند. با این وصف، وقتی حملات به پالایشگاه شروع شد، موضوع در نشستی با مهندس معین فر و مهندس بوشهری مطرح و بررسی شد. در واقع، نفت و جنگ دو مقوله مخالف و آشتی ناپذیرند. پالایشگاه آبادان، بزرگ ترین پالایشگاه دنیا و حاوی مقادیر زیادی مواد آتش زا، منفجره و حتی مسموم کننده بود.چنانچه این پالایشگاه بمباران می شد، آثار جبران ناپذیری برای ایران داشت. کارکنان پالایشگاه در خطر قطعی بودند و حتی ممکن بود تأسیسات آن، چنان بسوزد که دیگر قابل بازسازی نباشد. همان روز، نشست هیأت مدیره نفت تشکیل شد و پس از بحثی مفصل به این نتیجه رسیدیم که همه فعالیت های پالایشگاه آبادان باید در آن شرایط متوقف شود.این تصمیم شاید تا آن زمان در صنعت نفت بی سابقه بود که همه فعالیت های بزرگ ترین پالایشگاه کشور متوقف شود. بعد از این نشست، به اتفاق مهندس معین فر و مهندس بوشهری به ستاد مشترک ارتش، واقع در چهارراه قصر تهران رفتیم. زمانی که به آنجا رسیدیم ما را به یک اتاق در زیرزمینی بردند که بنی صدر، مرحوم آیت الله اشراقی (داماد امام(ره)) و شهید تیمسار فکوری (فرمانده وقت نیروی هوایی)، در آنجا حضور داشتند. معین فر، قضیه متوقف کردن فعالیت پالایشگاه آبادان را مطرح کرد. در همان نشست گفته شد که اگر پالایشگاه آبادان از میان برود، خیلی از سرمایه ها از میان رفته و بر اقتصاد ایران نیز ضربه سنگینی وارد خواهد شد. در این نشست، نتیجه گیری نشست وزارت نفت (هیأت مدیره شرکت ملی نفت ایران) مطرح شد.در واقع فقط گوش کردند. جالب بود روحیه همه کسانی که در آن اتاق بودند، خوب بود. هیچ کس از جنگ نهراسیده بود. آنها بشدت گرفتار کارهایشان بودند، چون هواپیماهای عراقی به خاک ایران تجاوز کرده، فرماندهان ایرانی مشغول تدارک حمله به عراق بودند. تا ما آنجا بودیم، یکی، دو بار رئیس جمهوری وقت برای حمله هواپیماهای ایرانی به تیمسار فکوری یادآوری کرد. فرمانده نیروی هوایی نیز با تلفن با افرادی صحبت کرده و دستورهایی می داد. در این شرایط، توقف فعالیت های پالایشگاه آبادان از قطعی هم قطعی تر بود. قرار شد همه فعالیت های پالایشگاه آبادان متوقف شود. پس از ترک نشست، خیلی سریع به وزارت نفت برگشتیم. اعضای هیأت مدیره هنوز آنجا بودند. بلافاصله به پالایشگاه نفت آبادان اطلاع داده شد که به دلیل وقوع جنگ و جلوگیری از حوادث وخیم، از این لحظه فعالیت پالایشگاه متوقف می شود. واقعیت این بود که جنگ شروع شده بود و هر لحظه ممکن بود اتفاقی روی دهد. در این زمان، فکری به ذهنم خطور کرد. این بود که گفتم، باید به منظور رسیدگی سریع به مشکلات و سوخت رسانی به جبهه ها، ستادی ایجاد کنیم؛ زیرا در زمان جنگ همه تانک ها و ماشین ها به هر حال سوخت می  خواستند. وظایف دیگری هم بود. حفظ جان عزیزان همکار و تأسیسات صنعت نفت، رساندن سوخت به همه نقاط کشور، کمک به جبهه های جنگ و.... پیشنهاد کردم...

 تاریخ شفاهی وزرای نفت ایران، سید حسن سادات