گفت وگو با همکار نفتی که عکاسی را به طور حرفه ای دنبال کرده است

ثبت  لحظه ها  برای  تاریخ ها  و  ایده ها

 مشعل: ثبت لحظه ها در فرم تصویر ثابت، شاید یکی از مهیج ترین و عجیب ترین اختراع بشر بود که اندک اندک ابعاد هنری گرفت و هر نگاهی پشت دوربین، چیزی را ثبت می کرد که نگاهی دیگر توان آن را نداشت. نگاه و زاویه دید و دانش عکاسی و ذوق هنری در آن به قدری پیشرفت کرد که اکنون عکاسی یکی از گسترده ترین، پرکاربردترین و مطرح ترین هنرهای جهان امروز ماست. در صنعت نفت نیز عکاسان زیادی وجود دارند که زحماتشان را در قالب صنعت زیاد دیده ایم. در میان کارکنان صنعت بزرگ نفت نیز هستند افرادی که در کنار کار تخصصی- صنعتی شان، به طور حرفه ای به کار عکاسی مشغولند. سیدجمال مرتضوی، از کارکنان مدیریت اکتشاف از جمله همین افراد است. او که فارغ التحصیل کارشناسی ارشد معدن است، از سال 80 وارد این صنعت شده و چند سال است که عکاسی را در ژانر مستند اجتماعی و عکاسی خیابانی دنبال می کند و مقام های در سطح ملی و بین المللی به دست آورده است. درباره نوع نگاهش به عکاسی و حال و هوای هنری و فکری او گپ و گفتی داشته ایم که در ادامه آن را می خوانید.

  اهل کجا هستید، چه تحصیلاتی دارید و از چه زمانی وارد صنعت نفت شده اید؟

اهل بابل در استان مازندران هستم و سال1352 در یک خانواده تقریبا پرجمعیت به دنیا آمدم. همه خواهران و برادرانم اهل درس خواندن بودند و همه ما جز درس خواندن تجربه دیگری تا قبل از ورود به دانشگاه نداشته ایم. سال 1379 کارشناسی ارشد خود را در رشته مهندسی استخراج معدن از دانشگاه صنعتی شاهرود دریافت کردم و سال 1380 وارد صنعت نفت شدم. ما سری اول ورودی های طرح نخبگان بودیم. از همان ابتدا در بخش عملیات اداره حفاری مدیریت اکتشاف مشغول به کار شدم و هم اکنون نیز در همانجا فعالیت می کنم. هیچ کدام از اعضای خانواده ام در صنعت نفت نبودند. پدرم مامور قطع و وصل آب در اداره آب شهر امیرکلا و مادرم نیز خانه دار بود. مدیر پروژه، حفاری چاه دنگ از فیلد «ارم» یکی از کشفیات جدید مخازن گازی ایران بودم. همچنین ناظر ارشد و رئیس منطقه عملیات چاه های حفاری در مناطقی چون جنوب، فارس، شمال و... بوده ام.

  چطور شد که به عکاسی آن هم به طور حرفه ای با این همه موفقیت   علاقه مند شدید؟

پیش از همه بگویم که من خود را یک عکاس حرفه ای نمی دانم و به نوعی علاقه مند به عکاسی هستم. همیشه فکر می کردم یک اتفاق مرا به دنیای عکاسی کشاند. از اواخر دهه 80 عکاسی می کردم، البته برای خودم و بیشتر از طبیعت و خانواده عکس می گرفتم. عکس هایی که هیچ مبادی بصری یا قواعد عکاسی در آن لحاظ نمی شد، اما از سال 1394با دیدن برخی عکس هایی که روایتگر بودند، تصمیم گرفتم یک نگاهی هم پشت قاب هایم باشد، اوایل سال 1395 بود که دیدم بعضی عکاسان و دوستان هنرمند عکس هایشان را در سایت های بین المللی بارگذاری می کنند. من هم با آپلود کردن یک عکس در یکی از سایت ها این کار را کردم و برگزیده شد. همان سال که با سال 2016 میلادی مقارن بود، یک عکس در سایت یور شات نشنال جئوگرافیک بارگذاری کردم، ماجرای آن عکس این بود که رفته بودم کویر شاهرود در اطراف روستای طرود و سطوه، همه دوستانم از طبیعت کویر عکس می گرفتند، اما من به خانه یکی از اهالی آنجا رفتم و دیدم که یک دار قالی در آن خانه است و دختران  8 ساله و 10 ساله در حال بافتن قالی هستند. آنجا متوجه شدم قالی های 100 متری می بافند و برای کشور کویت ارسال می کنند و بافنده های آن دختران کویر بودند. آن عکس جزو 10 عکس روز برگزیده سایت بین المللی یور شات نشنال شد. همین مساله باعث شد که عکاسی را بسیار جدی بگیرم، چون در یور شات داوران بین المللی و بسیار حرفه ای حضور دارند که صرفا به طور حرفه ای عکس را می بینند. کم کم دوربین حرفه ای خریدم، عدسی خریدم و کار عکاسی ام را گسترده تر کردم.

 این گسترده شدن نگاهتان به عکاسی حرفه ای، شما را به کجا  کشاند؟

مسیر عکاسی را ادامه دادم و سال بعد یک عکس دیگر برای سایت بین المللی دیلی بوزر نشنال جئوگرافیک ارسال کردم و آنجا هم عکسم برگزیده شد. در نظر بگیرید که روزانه شاید هزاران عکس برای این سایت بارگذاری می شود و رقابت بسیار سختی در آنجا در جریان است. عکس ارسالی را با موبایل گرفته بودم اما آنها دوربین برایشان ملاک نیست، بلکه فرم و ایده و داستان عکس همراه با قواعد و مبانی عکاسی برایشان مهم است. آنجا دریافتم که داوران فقط می خواهند بدانند که عکاس، با عکسش چه می خواهد بگوید، اما حقیقت این بود که مقام در عکاسی برایم مهم نبود. می خواستم بدانم آیا مسیری که در عکاسی می روم درست است یا نه، در حقیقت برای قیاس روند کارم بود، چون من هیچگاه برای جشنواره عکس نمی گیرم به نوعی هر آنچه نگاهم در قاب ثبت می شد، دیدگاه من بود. راهم را ادامه دادم و در جشنواره های راه آهن و جشنواره معدن، رتبه گرفتم. همیشه سعی ام این بوده در جشنواره هایی شرکت کنم که یک درون مایه و نگاه ملی داشته باشند.

  در محیط کار هم از آثارتان استفاده شد؟

سال 97 در جریان بازدید مدیر سابق اکتشاف از ناحیه حفاری خانگیران، یک عکس را به وی نشان دادم. عکسی که آن را اواخر سال 1396 و با کمی سختی در خانگیران گرفته بودم. وی عکس را تشویق کرد و برای هرگونه کمکی اعلام حمایت کرد. به وی گفتم که  می خواهم یک نمایشگاه عکس بگذارم و نیاز به یک مکان برای این کار دارم. وی بهمن ماه 97 فضای سالن ورودی اداره را در اختیار گذاشت و با کمک های رئیس روابط عمومی وقت، نمایشگاه را برپا کردم و در نهایت چند تابلو از این نمایشگاه را به مدیریت اهدا کردم یا برای نمونه ای دیگر، مردادماه کرونا گرفته بودم و می دیدم که کارکنان بهداشت و درمان نفت چگونه جانانه کار می کنند و چه زحمتی می کشند. نامه نگاری کردم و می خواستم در ایام تاسوعا و عاشورا عکاسی کنم، اما متاسفانه اینقدر بوروکراسی اداری داشتیم که نتوانستیم کار را انجام دهیم. دست آخر اینقدر امروز و فردا شد که مجبور شدم روز تاسوعا و عاشورا در جای دیگری عکاسی کنم. در هر صورت بنده بدون هیچ چشمداشت مالی خواستم خدمتی کنم، اما حمایت نشد. مانند یک ورزشکار که وقتی حمایت نشود، کم کم انگیزه قبلی را نخواهد داشت. در نهایت نتیجه این عدم حمایت این بود که یک ایثار ماندگار در بهداشت و درمان ثبت نشد.

  کار عکاسی شما امسال چطور بود و چه فعالیت هایی داشتید؟

همین امسال در جشنواره ملی «آن سوی واقعه» که در اهواز برگزار شد، در بخش تک عکس رتبه اول آوردم و در جشنواره سالانه عکس میکا در کیش در بخش ملی نمایشگاه عکس حضور داشتم. همچنین در حال حاضر یک نمایشگاه گروهی «24ساعت پروژه» که در گالری ایده در خیابان کریمخان در حال برپایی است، حضور دارم. این نمایشگاه در قالب شیوه «24ساعت پروژه» است. به این معنا که عکاس 24 ساعت فرصت دارد تا از چیزها و اتفاقات دور و برش عکاسی کند. این پروژه از تمام دنیا شرکت کننده دارد و خدا را شکر جزو 60 نفر فینالیست شدم.

  برای انجام هر کاری انگیزه ای و هدفی وجود دارد، شما با چه هدف و انگیزه ای عکاسی می کنید؟

بیشترین هدف و انگیزه ام این است که بتوانم درباره آنچه از خوشی ها و ناخوشی هایی که در صنعت نفت رخ داده است، روایتگری کنم. بیشتر اوقات دوربینم همراهم است. در بازدیدهای مختلفی که به فراخور ویژگی کارمان از مناطق مختلف داریم، تلاش می کنم عکاسی در ژانر مورد علاقه ام را انجام دهم. باید اشاره کنم که پیش از آن عکس دختران قالیباف کویر شاهرود، ریشه عکاسی کردن و تفکر درباره این هنر را از سال های 89، 90 به یادگار دارم. آن سال ها روی دستگاه حفاری شهید رجایی کار می کردم. سختی های کار را می دیدم و با آدم های سختکوش صنعت نفت و خصوصا بخش حفاری بیشتر آشنا می شدم. یا به عنوان مثال در چاه گازی در کیش کار می کردیم، صبح زود و با تاخیر حضور گل شناس ارشد دیدیم که از دنیا رفته بود؛ در حالی که شب گذشته با او هم کلام و هم سخن بودیم. این آشنایی با مردم و طیف نگاه های متفاوت آنها و خصوصا شخصیت های مختلف در صنعت حفاری نفت، انگیزه بیشتری در من برای عکاسی در ژانر مستندگرایانه و اجتماعی ایجاد کرد تا اینکه به عکاسی از مناظر و طبیعت بروم. در مثالی دیگر باید بگویم در روستایی عکاسی می کردم که پیرزنی در آنجا فلفل تند قرمز خشک می کرد، دستانش را پر از فلفل کرد و سمت من گرفت و توضیح می داد، گفت که پسرم فلفل با همه تندی اش ببین چه زیباست. اتفاقا یک ماه بعد آن پیرزن از دنیا رفت و هرگز آخرین شات او را فراموش نمی کنم و فایل اصلی آن عکس را به بازماندگانش دادم. مناطق محروم، فضاهای بسیار خاصی دارد، آدم هایی که واقعا با سختی زندگی می کردند اما ته دلشان با همه محرومیت ها در ساده زیستی شادند؛ در حقیقت عکاسی مستند باید نمایانگر مفهومی اجتماعی جزء از کل  باشد. قصه گویی و داستان محوربودن اساس ثبت آثارم است. برای نمونه ای دیگر باید بگویم که یک پروژه عکاسی را در سیستان و بلوچستان دنبال می کنم ، بچه هایی در آنجا هستند که با کمترین امکانات، دوچرخه سواری یا شنا می کنند، واقعا لذت می برند و شادیشان، یک شادی بسیار واقعی است. ثبت اینها برایم جالب توجه است. این را هم اضافه کنم که رشته من معدن است، به دیدن چهره های زغال زده و دوده گرفته و خسته، عادت داریم ما پشت میزنشین ها را کمتر می بینیم. اینها دیدنی است و ثبت کردنی. همیشه در عکاسی می خواهم یک روایت تاریخی باقی بماند و به درد آیندگان بخورد. ثبت یک اثر می تواند کاری کند که هزار کتاب نمی تواند آن را انجام دهد، چراکه چشم، باور اول مردم است.