گپی کوتاه با همکار نفتی و آزاده 8سال دفاع مقدس که دیگر در بین ما نیست

دیدار با  سردار دل ها  روز قبل از  اسارت42

زهره سلطانی مقدم   قريب به 43 هزار پرنده مهاجر که بنا بر تعبيري سربازاني بودند که در دل خاک دشمن با آنان می جنگیدند و دشمن را اسير ايمان و صلابت و استقامت خود کرده بودند، از خاک و زمین ایران عزیزمان پر کشیدند. در صنعت بزرگ نفت هم این پرندگان مهاجر و دلاورمردان کم نیستند. در ادامه گپ کوتاه ما را با آزاده سرافراز 8 سال دفاع مقدس سيد حميد حسيني می خوانید. او مدیر شرکت خطوط لوله و مخابرات منطقه مرکزی بود. همچنین از دیگر سوابق اش می توان به کارشناس ارشد مهندسی تعمیرات شرکت نفت و گاز کارون تا سال ۹۰ و مدیر شرکت خطوط لوله و مخابرات منطقه شمال از سال ۹۵ تا ۹۷ اشاره کرد. آزاده ای که چندی پیش به همرزمان شهیدش پیوست. نامش گرامی و یادش جاویدان.

  اهل کجا هستید و چگونه و در چه جبهه ای اسیر شدید؟

سيدحميد حسيني هستم، متولد سال  1347در شهرستان درود. سال 1367 بعد از اينکه در دانشگاه قبول شدم، با توجه به شرايط خاص جنگي، به همراه تعدادي از دانشجويان به جبهه اعزام و در لشکر 41 ثارالله، گردان 407 مستقر شديم. با توجه به هجوم بعثی های عراق به سمت جبهه های مرزي کشورمان و مورد حمله قرار گرفتن منطقه عملياتي فاو، ما نيز بعد از چند روز آمادگي به جبهه شلمچه رفتیم و چون گروه ما گروه آماده ای بود و بیشتر هم دانشجو بوديم، در سنگرهاي کمين که 70 متر جلوتر از خط مقدم بود، استقرار یافتیم و بعد از 7 روز حضور در خط مقدم در حمله عراق به اسارت درآمديم. در مجموع 2 سال و سه ماه در اسارت دشمن بودم.

   قطعا خاطرات تلخ و شیرین زیادی از دوران اسارت و حضور در جبهه ها دارید.

يادم می آید روز قبل از اسارت، سردار شهيد حاج قاسم سليماني، سري به ما زدند و دیده بوسی کردند و درباره شرايط خط صحبت هایی داشتيم. شهيد سليماني به بچه ها روحيه می دادند. می دانستیم قرار است اتفاقاتي بيفتد و تا حدودي هم خود را آماده کرده بوديم. صبح روز اسارت، صداي جابه جایی ادوات عراقی ها شنيده می شد و ما براي مقابله آماده شديم. تمام تلاشمان را کرديم که خط از ناحيه ما شکسته نشود و به مدت 5 ساعت توانستيم مقابله کنيم؛ اما به دليل هجوم سراسري عراقی ها، خط از جناحين شکست. ما عهد کرده بوديم که تا دستور نداده اند، از خط خارج نشويم. ساعت 12 دستور خروج از خط صادر شد و نیم ساعت ما از خط بیرون آمدیم. اطمينان داشتيم که می توانیم در خط ديگري دفاع خود را ادامه دهيم و به همين دليل با وجود گرماي شديد خردادماه در شلمچه، تمام تجهيزات جنگي را به همراه خود برديم. 2 کيلومتر عقب نشینی کرديم و به خط دوم وارد شديم. من از دور پرچمي را روي  خاکريز ديدم که به دليل گرمي هوا و خطاي ديد فکر کردم پرچم ايران است. از خاکريز بالا رفتم و موقع پايين آمدن در حلقه عراقی ها اسير شدم. لحظه بسيار دردآور و ناراحت کننده ای بود و هميشه خودم را به دلیل آن اشتباه شماتت می کنم.

به محض اينکه به اردوگاه رسيديم، تونل وحشتي براي ما تدارک دیده بودند که بايد از ميان سربازان عراقي رد می شدیم و هر کدام با چوب و کابل ما را کتک می زدند تا به آسايشگاه! رسيديم. اينجا شرايط کمي بهتر؛ اما باز هم جانفرسا بود. کتک خوردن، جيره هر روز ما بود و به هر بهانه ای ما را کتک می زدند. اگر هنگام هواخوری، سرمان را بالا می بردیم، همه تنبيه می شدیم. اگر شب کسي به هر دليلي از جاي خود بلند می شد و او را می دیدند، حتما کتک می خورد. به طور روزانه بازرسي می شدیم و کوچکترين مساله اي تنبيه همگاني را به دنبال داشت. بسياري از عزيزان آزاده بر اثر ضربه کابل بعثی ها چشم خود را از دست دادند و آسیب های جدي به آنها وارد شد.  بيان آن شرايط خيلي سخت است و خاطرات بسيار ناراحت کننده ای از آن دوران برای همه ما باقي مانده است و اگر خواست خدا نبود، خيلي از ما اسرا زنده به کشور بازنمی گشتیم. بنده حدود 2 سال و 3 ماه در اسارت بودم و جزو مفقودالاثرها محسوب می شدیم؛ چون اسامي ما در هيچ جا ثبت نشده بود و صليب سرخ هیچ حمایتی از ما نداشت.

   به عنوان یک آزاده، چه نگاهی به اسارت در دست بعثی ها داشتید؟

 اسارت اگر هدفدار نباشد، تلف شدن عمر در سياهچالي است كه همه لحظات آن بجز درد و زجر چیز دیگری برای اسیر باقی نمی گذارد؛ اما رزمندگان ما چون هدف و آرمان مشخصي داشتند، دوران اسارت براي آنها يك لذت و صفاي خاصي داشت؛ چراکه خداوند به هر كس چنين نعمتي را عطا نمی کند كه در راه اسلام و آرمان های مقدسش شكنجه ببيند. از این رو آن سیاهچاله مخوف، براي اسرا يك جاي مقدس به شمار می آمد و آنها هر لحظه اش را  اداي وظيفه و تكليف می دانستند و تحمل همه شکنجه ها، آزارها و جراحت هایی که به هر یک از ما وارد می آمد، عبادت محسوب می شد.  بايد آن دوران را تجربه کرد تا درک آن راحت و قابل باور باشد.

   بهترین خاطره ای که در دوران اسارت داشتید، چه بود؟

 اگر بخواهم خاطره ای خوب از آن دوران بيان کنم، باسواد کردن تعدادي از سربازان که در مدت کوتاهي به کمک ما توانستند خواندن و نوشتن را بیاموزند، یکی از آنهاست.

   چه سخنی با کارکنان صنعت نفت و خانواده هایشان دارید؟

تمام دنيا تلاش کردند تا نظام جمهوري اسلامي را از ريشه ساقط کنند؛ اما دليري و غيرت جوانان کشورمان اجازه نداد اين اتفاق بيفتد و ما تا هميشه مديون خون شهدا و به ياد آنها هستيم. باید بفهميم که رزمندگان چه زحمات و سختی هایی را در جبهه ها متحمل شدند تا امروز مملکت پابرجا باشد. جنگ ما تنها با رژيم بعث عراق نبود؛ بلکه قدرت های زيادي در حمايت از اين کشور قرار داشتند و افتخار می کنم که خداوند ما را در زماني خلق کرد که بتوانيم دفاع از کشور را تجربه کنيم و يکي از افتخارات چند صد ساله کشور ما همين 8 سال جنگ است که جوانان غيور مملکت ما با جانفشانی در برابر آن ایستادند و با کمترين امکانات و مشکلات عديده در مقابل ارتش کاملا مسلح عراق دفاع کردند و اجازه ندادند یک وجب از خاک کشور در اختيار کشور بعثي قرار بگيرد. با توجه به اينکه اسرار 8 سال دفاع مقدس، اسراري است که هنوز به صورت کامل منتشر نشده و جاي کار زيادي دارد، اميدوارم براي حفظ و نشر ارزش های دفاع مقدس، مسؤولان ذيربط به شکلی جدی تر، خاطرات آن دوران را جمع آوری کنند و در اختيار مردم قرار دهند و مردم نيز بخوانند و بدانند که در اين 8 سال دفاع مقدس و دوران اسارت چه اتفاقاتي افتاده و چه کارهايي انجام شده و جوانان ما  با چه نيت و با چه آرمان هایی جنگيدند.