تولد چهارقلوها چه تغییراتی در خانواده تان ایجاد کرد؟ اساسا فرزندآوری در خانواده ها را چگونه می بینید؟

تولد یکباره چهار فرزند در یک خانواده، به مراتب زندگی را نسبت به تولد یک فرزند، سخت تر می کند؛ چراکه هزینه ها یکباره چهار برابر می شود و توان جسمی و روحی نیز برای نگهداری و رسیدگی همزمان به بچه ها، باید چهار برابر شود.

   درباره تشکیل خانواده و فرزندآوری چه توصیه ای به کارکنان صنعت نفت دارید؟

فرزند آوری باعث می شود که زندگی از یکنواختی خارج شود. با وجود بچه در خانه، زندگی شیرین تر شده و کانون خانواده گرم تر خواهد شد. در خصوص فرزندآوری همکاران صنعت نفت، بخصوص شرایط کاری اقماری هایی مثل من که نیمی از ماه را در خانه نیستیم، می توانم به این نکته اشاره کنم که فرزندآوری، کمک بزرگی به خانم خانه می کند؛ چراکه به میزان قابل توجهی بی حوصلگی در خانه ماندن را از بین می برد، ضمن اینکه سرگرم شدن با بچه ها از میزان دلتنگی های خانوادگی می کاهد.

   پس از به دنیا آمدن چهارقلوها،  از طرف محل کارتان مورد توجه قرار گرفته اید؟ مساعدتی  درباره شرایط ویژه شما شده است؟

پس از به دنیا آمدن چهارقلوها، مبلغی از طرف همکاران مجموعه خودمان در جزیره کیش به عنوان هدیه جمع آوری شد. با توجه به اینکه نحوه جذب ما به صورت شرکتی است و نیروهای شرکتی برای حضور در محل کار یا رفتن به استراحت، باید با هزینه خود اقدام به تهیه بلیت کنند، تنها مساعدتی که از طرف اداره شد، این بود که به مدت یک سال بلیت رفت و برگشت را برایم تهیه می کردند.

   در ادامه با همسر آقای کشاورز هم کلام می شویم. اهل کجا هستید؟ چه تحصیلاتی دارید و به عنوان مادر پنج فرزند،  فکر می کنید که فرزندآوری چه تاثیری بر روابط خانوادگی دارد؟

 فرشته خلیل نژادی، متولد ۱۳۷۰ در تهران به دنیا آمده ام؛ اما از کودکی ساکن دامغان هستم. سال ۱۳۹۲ در رشته مهندسی برق در مقطع کارشناسی از دانشگاه صنعتی شاهرود فارغ التحصیل شدم. سال ۱۳۹۳ در مقطع کارشناسی ارشد مهندسی کنترل در دانشگاه شهید بهشتی تهران پذیرفته و مشغول به تحصیل شدم؛ اما به دلیل وابستگی زیاد به همسرم و شرایط ویژه کاری ایشان، پس از گذراندن یک ترم تحصیلی، با وجود تلاش بسیار برای ادامه تحصیل، انصراف دادم. به نظر بنده همه زندگی زناشویی پس از پدر و مادر شدن، تحت تاثیر قرار می گیرد. زن و مرد چه به طور جداگانه و چه در تعامل با یکدیگر، باید خیلی مراقب رفتار، حرکات و کلامشان باشند.

   وقتی چهارقلوها به دنیا آمدند، چه شرایط روحی داشتید؟ وقتی متوجه شدید که چهار فرزند در راه دارید، چه حس و حالی داشتید؟

من و همسرم پس از سه ساله شدن فرزند اولمان حانیه جان، تصمیم گرفتیم که فرزند دوم داشته باشیم و انتظار چهار فرزند را نداشتیم. وقتی دکتر به من گفت که در سونوگرافی چند جنین می بیند، به یکباره هم ترس و دلهره و هم خوشحالی به دلم راه پیدا کرد؛ اما برای یک لحظه هم احساس ناامیدی، یاس و ناشکری پیدا نکردم و همه را به خدای مهربان سپردم و فقط به او توکل کردم و دوران پراسترس بارداری را فقط به لطف خدا و کمک همسر و پدر و مادر مهربانم گذراندم.

   برای تربیت و  پرورش فرزندانتان چه برنامه ای دارید؟ ایده تان برای این کار چیست؟

وقتی یک فرزند دارید، می توانید همه وقت و برنامه تان را به او اختصاص دهید؛ اما وقتی پنج فرزند دارید، بیشتر درگیر رسیدگی به کارهای روزمره آنها می شوید، تازه وقت هم کم می آورید. من از اول فقط به خدا توکل کردم و تمام حواسم را اول به روابط خودم و همسرم اختصاص دادم؛ چون معتقدم که پدر و مادر، بزرگترین الگو برای بچه های خود هستند و دیگر اینکه تمام تلاشم در برقراری آرامش برای افراد خانواده ام است.

   تعداد بسیار کمی از مادران در دنیا و ایران هستند که خداوند، همزمان چهار فرزند به آنها عطا می کند. به عنوان یک مادر ایرانی دارای چهارقلو، چه مشقات و سختی هایی در این باره پیش روی تان بود؟

از وقتی متوجه شدم که باردار هستم، سختی ها و مشکلاتم شروع شد. نخستین سختی ما انتخاب و تصمیم بزرگ زندگی ام بود که هر چهارقلوها را نگه داریم یا به توصیه پزشکان دو تا را از بین ببریم؛ اما به خدا توکل کردیم و با پذیرش همه مخاطرات، توصیه دکترها را نادیده گرفتیم و هر چهارتا را نگه داشتیم. دوران بارداری خیلی پراسترسی داشتم. پس از تولد، بچه ها حدود یک ماه بستری بودند که بعد از ترخیص، نگهداری از بچه ها، شیر دادن با لوله و ... بی خوابی و خستگی زیادی را به ما وارد می کرد که بسیاری از آن سختی ها و مشقات همچنان ادامه دارد؛ اما باید بگویم که مادرم در این مسیر خیلی کمک حالم بوده و هست و پا به پای من در نگهداری بچه ها آمده است.

   فرزندان شیرین هستند و محبت مادری، شهرت جهانی دارد؛ چه خاطرات خوشی از چهارقلوها دارید؟ یکی از آنها را برای مخاطبان نشریه بیان کنید؟

دقیقا همانگونه که گفتید، خداوند بخش بسیار بزرگی از محبت، رحمت و عطوفت خودش را در وجود مادر به ودیعه نهاده است. علاوه بر آن به مادران دارای چندقلو، حوصله و صبر زیادی عنایت می فرماید. فرزندآوری در کنار سختی هایش، شیرینی های بسیاری هم دارد. بازی بچه ها، حتی دعواهایشان خیلی تماشایی و شیرین است .خیلی از لحظه ها بوده که از کار زیاد نگهداری از بچه ها خسته شده ام؛ اما هیچگاه ناامید نشده ام.

   در دنیای  کنونی، بخصوص در کشور ما تبلیغات پیدا و پنهان زیادی علیه خانواده و فرزندآوری می شود. شما چه نگاهی به این تبلیغات دارید؟ توصیه تان به همسران کارکنان صنعت نفت و خانم های متاهل شاغل در این صنعت بزرگ چیست؟

اینکه ما دارای پنج فرزند هستیم، خواسته ما نبوده که بخواهیم بگوییم فرزند بیشتر زندگی بهتر؛ اما از اینکه الان دارای پنج فرزند هستیم، یک لحظه هم ناراحت نیستیم و خدا را شکر که همیشه هوای ما را دارد و از درگاه بی منتش برای ما می رساند. به همه خانم ها توصیه می کنم که اصلا از داشتن فرزند بیشتر نترسند. خداوند بیشتر از ما نگهدار و مراقب فرزندانمان است.

   قطعا بخش بزرگی از وقت شما را رسیدگی به بچه ها پر می کند؛ اما اگر اوقات فراغتی دارید، بفرمایید که به چه کارهایی مشغولید و اساسا به چه حوزه هایی  علاقه مند هستید؟

الان که بچه ها در سن پایین هستند، رسیدگی به آنها به طور کامل وقتم را پر کرده است. تنها وقت آزادم موقع خوابشان است تا بتوانم استراحت کوتاهی کنم یا به کارهای عقب افتاده بچه ها و خانه برسم. امید دارم با بزرگتر و مستقل شدنشان، بتوانم وقت آزاد بیشتری داشته باشم.

   آینده پیش رو را چگونه می بینید و آیا از طرف محل کار همسرتان مورد توجه و رسیدگی ویژه ای قرارگرفته اید؟

برای آینده، همچون گذشته، فقط توکلم  به خدا خواهد بود و تنها از او طلب یاری خواهم داشت. خیر هیچ گونه توجه و کمکی از طرف محل کار همسرم نبوده است.

   در پایان اگر نکته ای و سخنی باقی مانده، بفرمایید.

از توجه و لطف شما کمال تشکر رادارم. از خداوند متعال هم سپاسگزارم، همچنین از یاوران همیشگی ام؛ همسر،  مادر و پدر عزیزم نهایت تشکر را دارم.

خاطره مادرانه یک

 می خواهم زنده بمانند

 اولین بار که دکتر گفت بچه ها سه قلو هستند، حس عجیبی داشتم. حسی سرشار از خوشحالی به همراه ترس. دکتر گفت باید یکی از این بچه ها را سقط کنیم. یک ماه بعد که دوباره رفتم سونوگرافی، گفت: بچه ها چهارقلو هستند. از نظر پزشکی باید دوتا از آنها سقط شوند. باز همان حس همراهم بود. دکتر  از سختی های بارداری و سختی های بعد از تولد چندقلوها می گفت و من باز بیشتر می ترسیدم؛ اما ما به حرف دکتر عمل نکردیم و با تحقیقات بسیار، خانم دکتر شهرزاد آقا عمو را در سمنان پیدا کردیم که من هر چقدر از خوبی ها و پیگیری های این خانم دکتر بگویم، کم گفته ام. ایشان وقتی متوجه شد که ما به خاطر پیشنهاد پزشکان دامغان مبنی بر سقط دو تا از بچه ها، پیش ایشان آمده ایم و اصرار به نگهداری بچه ها داریم، ما را به خانم دکتر صدیقه حنطوش زاده در تهران معرفی کرد. با معاینه و مشاوره ای که از خانم دکتر گرفتیم، نتیجه را به سمنان آوردیم و خدا را شکر با یاری خداوند و بدون هیچ مشکلی بچه ها به دنیا آمدند. دلم نمی خواست هیچ کدام از بچه ها را از دست بدهم؛ چون می دانستم که تا آخر عمر عذاب وجدان خواهم داشت. بالاخره تصمیم گرفتم سختی ها را  به جان بخرم؛ اما شرمنده خدا و وجدانم نباشم. بعد از این تصمیم، آرام تر شدم؛ چون همه چیز را به خدا سپردم. باید بگویم که خیلی سخت گذشت؛ اما الان که می بینم خدا را شکر بچه ها سالم هستند، از تصمیمی که آن زمان گرفتم، راضی ام.

 اسم بچه ها چه باشد؟

 پیدا کردن اسم، آن هم برای چهارقلو که همه با یک حرف شروع شوند، خیلی سخت بود؛ چون ما اصلا خودمان هم به چند قلو بودن فکر نمی کردیم، برای آمادگی فرزند اولم حانیه، قضیه برادر و خواهردار شدنش را با او در میان گذاشتیم. از حانیه پرسیدیم که اگر یک آبجی داشته باشی، دوست داری اسمش را چی بذاری؟  حانیه هم مدام می گفت: «حلما». در محرم بود که تصمیم گرفتیم چند پرس غذا بپزیم و به نیت سلامت بچه ها توزیع کنیم و اینطور شد که اسم پسرمان به خودی خود مشخص شد. چه اسمی قشنگ تر از حسین می توانستیم انتخاب کنیم؟ تصمیم بر این شد که نام آن دو قل دیگر را هم با حرف «ح» انتخاب کنیم و این شد که دو اسم «حسنا» و «حدیث» را انتخاب کردیم.

چطور به حانیه بگویم؟

 تقریبا ماه چهارم بارداری بود که شروع کردیم حانیه را برای حضور خواهر و برادرش در خانه آماده کنیم. هر روز برایش از آبجی و داداش می گفتیم و حانیه هم هر روز مشتاقانه منتظر آمادنشان بود. آنقدر مشتاق بود که ماه های آخر دیگر صبر و تحملش تمام شده بود و مدام می گفت:«پس کی به دنیا میان؟» چون بچه بود، تا از نزدیک چهارقلوها را نمی دید، باورش نمی شد. دیگر از قصه و داستان های آبجی و داداشی کلافه شده بود و باید از نزدیک حسشان می کرد. وقتی هم که چهارقلوها به دنیا آمدند، دیگر صبر نداشت. در بیمارستان، ملاقات ممنوع بود و بچه ها را راه نمی دادند. حتی اجازه عکسبرداری هم نداشتیم که لااقل عکس بچه ها را به حانیه خانم نشان بدهیم تا کمی باورش برایش راحت تر شود. به هر حال 20 روز طول کشید تا داداش حسینش را ببیند و یکی دو روز بعد هم آبجی حسنا. حانیه باز هم به دوتا قانع نبود و مدام می گفت: «اون دوتا آبجی کی میان خونه.» دخترمان حانیه، خیلی احساساتی و مهربان است. از وقتی بچه ها آمدند خانه، مدام می گفت:« من پرستارشان هستم.» حانیه دختری است که نه تنها نسبت به خواهرها و برادرش حس حسادت ندارد - البته ما هم حواسمان اول به حانیه است و بعد به چهارقلوها- بلکه حتی حاضر نیست یک تار موی چهارقلوها را کسی ازش بگیرد. حتی اقوام به حانیه می گویند که یکی از بچه هایتان را به ما بدهید و او با تندی جواب می دهد که: «نه نمی دیم، همشون برای خودمونه».