کمی درباره حکومتگران تاریخی سرزمین پهناور ایران بدانیم (بخش چهارم و پایانی)
از پیشرفت ایرانی تا سلطه غربی
علی بهرامی- بارها برایمان پیش آمده که اسامی سلسله های حکمران بر کشورمان را در دوران مختلف تاریخی می خواستیم بدانیم؛ اما فرصت نشده یا گاهی درباره آن از ما پرسیده اند، نوک زبانمان بوده؛ اما نتوانسته ایم آن را بیان کنیم. به احتمال زیاد شما هم با این مسأله مواجه شده اید. شاید از شما هم پرسیده باشند که چه سلسله ایرانی در برابر مغولان شکست خوردند؟ یا مثلا اشکانیان پیش از هخامنشیان حکومت کردند یا پس از آنها؟ به هر حال ما می خواهیم خیلی سریع و مفید، شما را با سلسله های حکومتگر کشور عزیزمان ایران در دو دوره پیش و پس از اسلام آشنا کنیم تا یک بار برای همیشه خیالمان از بابت دانستن آن راحت شود. در ادامه، بخش چهارم و پایانی این مطلب را بخوانید.
صفویان
از آخرین حکومت های مقتدر و پهناور ایرانی، چند قرن می گذشت که ایرانیانی از آذربایجان توانستند یک بار دیگر ایران ضعیف شده دوران تیموریان و تکه تکه شده دوران آق قویونلوها و قراقویونلوها را یکپارچه کرده و تقریبا در بیشتر ایران بزرگ کهن، بگسترانند. صفویان از اردبیل برخاستند و با ایده جدید حکمرانی و با تکیه بر دو نیروی قزلباشان و روحانیون شیعی، ایران را وارد دوران جدیدی کردند که بنابر برخی تقسیم بندی های تاریخی، جزو دوران معاصر تاریخ ایران محسوب می شود. صفویان نه تنها در عرصه شمشیر تازی برتری داشتند و از ایران محافظت می کردند؛ بلکه در حوزه های علمی، فرهنگی، ادبی و هنری نیز مکتب ها و سبک های نوینی بنا نهادند. آنها حمایت بسیار جدی از شعرا داشتند و توانستند یک بار دیگر بر غنای زبان فارسی، همچنین معماری و مولفه های تمدنی ایران بیفزایند. صفویان تقریبا هر کجا پا گذاشتند، آنجا را آباد کردند؛ از مشهد و شیراز تا اصفهان و قزوین و تبریز. گزارش های متعدد جهانگردان و سفرنامه نویسانی چون ژان شاردن و حیرت او از پیشرفت ایران در دوران صفویه، گواهی بر حرکت های مثبت سیاسی، نظامی، اجتماعی و فرهنگی آنهاست. تقویت هویت ایرانی، یکپارچه شدن مذهب شیعه در تمامی ایران، مراودات بین المللی و منطقه ای بالا، تقویت نیروی دریایی کشور و تسلط بر همه بخش های سرزمینی ایران، جنگ های متعدد با عثمانی و رشد فکری و تمدنی ایران پس از فاجعه حمله مغولان، از ویژگی های اصلی حکمرانی صفویان است. صفویان حدودا با آغاز قرن دهم هجری خورشیدی یعنی در سال 880 تا 1114 خورشیدی حکمرانی کردند. پایان غمبار دودمان صفویان با حمله اشرف و محمود افغان به ایران و سقوط اصفهان، یکی از فاجعه های مهم تاریخی ایران محسوب می شود. از حاکمان مهم این دوران می توان به شاه اسماعیل، شاه تهماسب، شاه عباس و شاه سلطان حسین اشاره کرد.
زندیان
با قتل نادر، ایران دوباره آشوب شد. کریم خان زند با پیروزی بر رقبایش توانست یکی از کوتاه ترین و کوچکترین حکمرانی های ایران را بنا نهد. تاریخ معاصر ایران از او به نیکی یاد کرده است. کریم خان خودش را شاه ننامید و کوشش کرد به نوعی به عدل شاهی- باستانی ایرانی و عدل سفارش شده دین مبین اسلام بازگردد تا خاطره های تلخ ظلم های نادرشاه را از یادها پاک کند. کریم خان البته در شیراز و برخی شهرهای دیگر ایران آبادانی هایی ایجاد کرد؛ اما نتوانست نظام دیوانی و حکمرانی مقتدری را پایه گذاری کند. نخستین مواجهه ایرانیان با استعمارگران غربی از موضع ضعف ایران، در این دوران رقم خورد. پس از مرگ کریم خان، کشمکش های بسیار زیادی بر سر جانشینی او پیش آمد که ایران ضعیف شده آن زمان را بیش از پیش تضعیف کرد. از حکمرانان مشهور زندیه می توان به کریم خان زند و لطفعلی خان زند اشاره کرد. زندیان از سال 1124 خورشیدی تا 1174 خورشیدی دوام آوردند.
قاجاریان
با ضعف پیش آمده در ایران بعد از مرگ کریم خان، ایل قاجار که از جمله ایل های اصلی قزلباشان دوران صفوی محسوب می شدند، مدعی تاج و تخت شدند. خیانت حیرت انگیز ابراهیم کلانتر، فرماندار و حاکم شهر شیراز به لطفعلی خان زند به نفع آقامحمدخان قاجار و جنایت عجیب آقامحمدخان در کرمان برای قتل لطفعلی خان، تیر خلاص را بر پیکر زندیان وارد آورد. آقامحمدخان در تهران اعلام شاهی کرد و رسما سلسله قاجاریان پای به عرصه تاریخ معاصر ایران گذاشت. قاجارها یک تلاش ستودنی داشتند و بی نهایت اقدام های فاجعه آمیز، به بار آوردند. تلاش ستودنی آنها، کوشش برای بازگرداندن سرزمین های از دست رفته ایران در دوران پس از نادر شاه افشار و حکومت زندها بود؛ اما سرزمین های تاریخی ایران بسیاری را در ایران از دست دادند که بیش از خاک ایران کنونی بود. شمال غربی، شمال شرقی، غرب و شرق و .. هیچ تکه از ایران نبود که به واسطه ضعف عجیب قاجارها از دست نرود. جنگ های ایران و روسیه و دست درازی های بی شرمانه عثمانی ها و انگلیسی ها به خاک ایران، سوگوارانه ترین روزهای تاریخ ایران را در دوران قاجارها رقم زد. بی توجهی به درایت های عباس میرزا، قتل شخصیت بزرگ و بی بدیلی چون امیرکبیر و زمینه سازی برای به تاراج بردن ثروت و خاک کشور از سوی بیگانگان از جمله فاجعه های تاریخی دوران قاجارهاست. اگر دوران زندیه را دوران ورود و مواجهه استعمار گران غربی با ایران بدانیم، دوران قاجارها دوران نفوذ عمیق استعمار و تفکر استعماری در تار و پود سیاستمداران و کارگزاران حکومتی است. حکمرانی قاجارها از سال 1175 تا 1304 خورشیدی طول کشید. از مهم ترین حکمرانان قاجاری می توان به آقامحمدخان، فتحعلی شاه و ناصرالدین شاه اشاره کرد.
افشاریان
سقوط اصفهان، چنان آشوبی در ایران به وجود آورده بود که جمع و جور کردنش در آن زمان، امری محال به نظر می رسید. نادرشاه افشار که اصالتا یکی از طایفه های اصلی و هفتگانه قزلباش بود، ابتدا تهماسب سوم، یکی از نوادگان صفوی را به پادشاهی رساند و سپس با مهاجمان افغان درگیر شد. در سه جنگ پیاپی، آنها را از فلات ایران بیرون راند و دوباره کشور را یکپارچه کرد. افغان ها (ایل خاصی که در قندهار ساکن بودند) که جنایات بی نهایتی در ایران مرتکب شده بودند، به امپراطوری هند آن زمان پناه برده و در دهلی ساکن شدند. نادرشاه پیام فرستاد و از شاه امپراطوری گورکانی هندوستان، آنها را طلب کرد. شاه با استنکاف و اصرار بر پناه دادن به آنها، نادر را مجبور کرد که به هندوستان لشکر بکشد و چنانچه مشهور است و می دانیم، سرزمین هند را تسخیر کرد و با غنایم بسیار زیاد به ایران بازگشت. برخلاف صفویان که می کوشیدند شمشیر و قلم را به طور مساوی در حکومت به کار ببرند، نادرشاه تنها و تنها بر شمشیر و قدرت نظامی گری اش تاکید و تکیه داشت. فتوحات بسیار زیادی انجام داد و با وجود خدمات بسیارش به ایران، در اواخر عمر جنایات زیادی کرد و تعدادی از جانشینان و بستگان را یا کشت و یا کور کرد. نجات ایران از دست مهاجمان افغان و تلاش دوباره برای یکپارچه کردن ایران، از مهم ترین ویژگی های دوران حکمرانی افشاریان است. دوره حکومت افشاریان بسیار کوتاه بود. آنها از سال 1114 خورشیدی کار خود را آغاز کردند و عملا در سال 1129 حکومت افشاریان به پایان راه خود رسید؛ اما با ضعف های بسیار بالایی تا سال 1174 خورشیدی، حکومت محدودی را ادامه دادند. نادرشاه، مهم ترین حکمران افشاریان بود و البته شاهرخ میرزا نیز مدتی در زمان زندیان به طور محدود حاکم خراسان ماند و تلاش کرد ظلم های آخر عمر پدرش را جبران کند.
پهلوی
اگر دوران قاجاریان، دوران نفوذ عجیب استعمارگران غربی بود، دوران پهلوی ها را می توان دوران سلطه کامل استعمار غرب بر ایران دانست. پهلوی اول در قامت یک کودتای انگلیسی در اسفند 1299 مقدمات شاهی خود را مهیا کرد تا اینکه در سال 1304 با حمایت و اشاره غربی ها، سلسله قاجار را برانداخت و پهلوی ها را حکمران ایران کرد. نهادها، سازمان ها، صنوف، افکار و آراء و مبانی فرهنگی _ اعتقادی پهلوی ها و کارگزاران آنها در سیطره کامل غرب قرار داشت. روندها و روال ها، دیکته می شد و اتفاقاتی چون کشف حجاب و ممنوعیت برگزاری شعائر حسینی در برابر دیدگان حیرت زده مردم مسلمان ایران رقم می خورد. کار غربی ها که با پهلوی اول تمام شد، او را به جزیره ای دور افتاده تبعید کردند و پهلوی دوم را با شرط های بسیار بالا و هزینه های بسیار گزاف به عنوان حکمران دوم پهلوی ها سر کار آوردند. قیام مسجد گوهرشاد، جنبش ملی شدن صنعت نفت، قیام 15خرداد و... جنبش های استقلال خواهی و هویت طلبی زیادی را علیه حکمرانی پهلوی ها در طول 53 سال حکومتشان به وجود آورد که آخرین و مردمی ترین این جنبش ها به عمر این حکومت تحت سلطه، مهر پایان زد.