خلاقیت، حرف اول طراحی مطبوعاتی را می زند

 عبدالکریم خلقتی، جانباز دفاع مقدس از حوزه هنری وارد صنعت نفت شده است. کارش را از بخش آرشیو شروع کرد تا اینکه کارش به طراحی صفحات و جلد نشریه کارکنان صنعت نفت ؟؟؟ کشیده شد. عاشق هنر است و تقریبا مصداق بارز مثلی است که می گویند: «طرف از هر انگشتش یک هنر می ریزد». نقاشی، تذهیب، خوشنویسی، طراحی گرافیکی و ... هنرهایی است که او در سال ها فعالیت در نفت انجام داده است. گپ ما را با این هنرمند نفتی می خوانید.

    از چه زمانی وارد صنعت نفت شدید و چگونه فضای کاریتان را هنری کردید؟

وقتی در ابتدای دهه 60 در جنگ مجروح شدم، از نظر جسمی دیگر نتوانستم در جبهه ها حضور داشته باشم. از دوران جوانی و نوجوانی، بدون استاد و با ذوق شخصی و تمرین و ممارست در انواع هنرهای تجسمی خودم را آزموده و چیزهایی یاد گرفته بودم، بنابراین مدت کوتاهی به بخش هنری سپاه رفتم. پس از آن به حوزه هنری رفتم و آنجا به فعالیت های هنری ادامه دادم تا اینکه سال 1363 وارد شرکت ملی نفت شدم. اتفاقا نیاز به گرافیست داشتند و با آقای صحفی، مدیر وقت روابط عمومی صحبت کردم تا کار را شروع کنم، اما دوره استخدامی من، پنج تا شش ماه طول کشید و وقتی رفتم کار گرافیک را در روابط عمومی شروع کنم، کسی را به جای من آورده بودند. بنابراین به آرشیو رفتم. به آرشیو یک نظم منطقی دادم و آن را حسابی مرتبط کردم. ؟؟؟؟؟؟ باور نمی کنید که نقشه های حساس مناطق نفتی همین طور در دسترس همه بود، نقشه هایی که از نظر نظامی برای عراقی ها خیلی مهم بودند. ؟؟؟؟؟ بعد از مدتی مسوول امور نمایشگاه ها شدم. نمایشگاه های صنعتی و هنری بسیار زیادی برگزار کردیم. این نمایشگاه ها رویکرد مردمی داشتند و در همین نمایشگاه ها برخی کارهای خودم را نیز در معرض دید علاقه مندان قرار دادم. از همانجا مرا دعوت کردند که در «پیک نفت» طراحی کنم.

   در آن دوران کار گرافیکی چطور انجام می شد و چه نگاهی به طراحی ها داشتید؟

  هفت سال شرکت ملی نفت بودم. بعد از آن نیز مدتی در پخش و چند مدتی نیز در پژوهشگاه صنعت نفت فعالیت کردم. آن زمان گرافیک مطبوعاتی این قدر دیجیتال نشده بود و امکانات به این اندازه زیاد و در دسترس نبود. تکنولوژی تا این حد دست ها را باز نکرده بود. ما هر کاری را باید با دست ها و ذهن خودمان انجام می دادیم. یک گرافیست باید از همه هنرها اطلاع داشت تا بتواند صنعت را کنار هنر بیاورد. هر طرحی برای جلد یا درون صفحات می زدم تخیلات خودم بود. مطلب را می خواندم و دست به طراحی می زدم. هیچ طرحی از پیش آماده ای نبود که ما بتوانیم بر مبنای آن در اینترنت کار کنیم. همه چیز دست طراح بود و بستگی به خلاقیت های او داشت. برای مثال قصه ای به من می دادند و با خواندن آن خودم دست به طراحی می زدم یا گزارش صنعتی می آمد که ما باید برای آن طراحی می کردیم. همه گزارش ها و مطالب عکس نداشتند و بنا بر تشخیص سردبیر، لزوما همه بخش های یک مطلب یا جلد نشریه به عکس ختم نمی شد.

  ارتباط هنر و صنعت را در نشریه کارکنان صنعت نفت چگونه می بینید و آن را چطور ارزیابی می کنید؟

در روابط عمومی نفت و نشریه «مشعل»، هنر می تواند در خدمت صنعت باشد. با حمایت مدیران و فضای آرامش بخشی که ایجاد می شود، می توان با خلاقیت های هنری، کارهای بزرگی کرد. گاهی یک طرح می تواند کارایی بسیار بالایی داشته باشد. روابط عمومی مغز متفکر و هسته فرهنگی یک سازمان است. با ایجاد ایده های خلاقانه می توانیم کارهای بزرگی کنیم و صنعت را در جامعه برجسته سازیم. به همین وسیله می توانیم از صنعت بزرگ نفت حراست کنیم.

 

برای تهیه گزارش خبری پوست انداختیم 

 چطور و چه زمانی وارد نشریه صنعت نفت شدید؟

سال 1365 به عنوان خبرنگار یکراست آمدم «پیک نفت». آن زمان تازه نام نشریه کارکنان وزارت نفت به «پیک نفت» تبدیل شده بود. کارم را پیش آقای طاهرزاده شروع کردم. کم کم فعالیت ها بیشتر می شد و پا می گرفت و تحریریه داشت قوام پیدا می کرد. آرام آرام صفحات از 8 صفحه به 64 صفحه رسید؛ این درحالی که بود که تمام کارهای نشریه را خودمان انجام می دادیم. سال های سال در پیک نفت و مشعل فعالیت داشتم تا اینکه سال 1381 خوزستان رفتم و رئیس روابط عمومی خطوط لوله و مخابرات منطقه خوزستان بودم.

  چه کارهایی انجام می دادید و برای تهیه خبر به چه مکان هایی می رفتید؟

آن زمان حتی چاپخانه هم دست خودمان بود. ناظر چاپ خودمان بودیم، توزیع هم با خودمان بود. با همدلی ها و دلگرمی هایی که داشتیم، فعالیت می کردیم. نشریه بسیار متنوع بود. مطالب پزشکی، طنز، تاریخی و... را مدنظر قرار می دادیم و بنده هم خبرنگار و گزارشگری بودم که بیشتر از هر کجا مناطق نفتی جنوب را پوشش می دادم. از لاوان تا خارک و از سیری تا آبادان همه جا می رفتم و کار خبرنگاری را انجام می دادم. البته من به تهیه خبر اکتفا نمی کردم، بلکه تمام تلاش من و همکارانم این بود تا گزارش های حرفه ای برای خوانندگان تهیه کنیم. مطالبمان فقط صنعتی نبود، بلکه برخی از آنها سمت و سوی فرهنگی و خانوادگی هم داشت. تلاش می کردیم ابعاد فرهنگ سازمانی و اجتماعی را نیز در صنعت نفت ببینیم و بازتاب دهیم. به بهانه صنعت، سری به مسائل فرهنگی هم می زدیم و ایستگاه به ایستگاه توقف کرده و گزارش تهیه می کردیم. حتی خیلی از کارکنان که مشکلاتشان را با ما در میان می گذاشتند، بعد از مدتی می دیدند که مرتفع شده است یا به شکلی مسوولان امر دنبال برطرف کردن آنها هستند. بالاخره طوری کار تهیه خبر و گزارش را انجام می دادیم که همه چیز در ابعاد صنعتی خلاصه نشود. این را هم بگویم که در آن سال ها ما بودیم که درج نام تهیه کننده گزارش و مطالب نشریه را در پای نوشته شان، باب کردیم قبل از آن مرسوم نبود.

  خاطره ای از سال های فعالیتتان برای مخاطبان تعریف کنید.

خاطرات خبرنگاری و گزارشگری بسیار زیاد است. یادم هست یک بار در مسیری که برای تهیه گزارش به سمت خارک می رفتیم، ناگهان کشتی خراب شد. مدت زیادی زیر تیغ آفتاب و گرمای سوزان آن منطقه معطل شدیم، به طوری که چند بار پوست دست و صورتمان کنده شد و به شوخی می گفتیم که پوست اندازی کردیم. در دوران سازندگی برای تهیه گزارش صنعتی به همراه رئیس جمهور وقت(مرحوم هاشمی رفسنجانی) رفتیم. کار بازدیدها و افتتاحیه ها از روز اول نوروز آغاز شد و دقیقا روز چهاردهم، یعنی یک روز بعد از سیزده به در در فرودگاه مهرآباد تهران پیاده شدیم. تمام تعطیلات نوروز آن سال را در حال ماموریت کاری بودیم، اما آنچه به یادگار مانده دوستی ها، همدلی ها و همراهی هایی است که زیباترین و دلپذیرترین خاطرات سال های فعالیت من به عنوان خبرنگار در نشریه کارکنان صنعت نفت است.

 

نفت، فوتبال، فلسفه

21 ساله بودم، دانشجوی فلسفه و خبرنگار یک روزنامه ورزشی، تازه داشتم در پاسخ به این سوال دوستانم که «فلسفه چه ربطی به ورزش دارد، چه ربطی دارد به فوتبال»، مهارت پیدا می کردم که پیشنهاد کار در نشریه کارکنان «صنعت نفت» را دریافت کردم. سال 1385 بود، چیز زیادی از نفت نمی دانستم و همه اطلاعاتم در این خصوص محدود می شد به سه گزاره قابل اثبات: اول اینکه «نفت را بشکه ای می فروشند!»، دوم اینکه «اسماعیل فصیح، نویسنده محبوب خواهرم در روزهای دور، کارمند نفت بوده است!» و سوم اینکه نام «نشریه کارکنان صنعت نفت» که قرار بود در آنجا مشغول به کار شوم «مشعل» است. از آنجا که تصور می کردم گزاره سوم موقتا کارم را راه می اندازد، پیشنهاد کار در نشریه کارکنان صنعت نفت  را پذیرفتم و تجربه حضور هفت ساله ام در «مشعل» آغاز شد. صبح ها مشعل، ظهرها روزنامه و عصرها دانشگاه. همه چیز خوب پیش می رفت؛ اطلاعاتم از بشکه های نفت دقیق تر شده بود، محل کار «اسماعیل فصیح» را پیدا کرده بودم. «خارک» و «عسلویه» را می شناختم، اصطلاحات مربوط به «پالایشگاه» و «پتروشیمی» را بلد بودم. می دانستم «سکو» یعنی چه، «اقماری» به کدام دسته از کارکنان اطلاق می شود و کار در «مناطق عملیاتی» چه شرایطی دارد. القصه که تجربه ام در نفت زیاد شده بود و در پاسخ به سوال جدید دوستان، یعنی «فلسفه چه ربطی به نفت دارد» هم تبحر پیدا کرده بودم. بعد از هفت سال فعالیت در «مشعل» به عنوان خبرنگار و دبیر و بعد از آن افتخار راه اندازی نشریه «مشعل خانواده» با راهنمایی و حمایت یکی از بهترین مدیرانم برای رفتن به واحد دیگری آماده شدم تا تجربیات جدیدی از کار در صنعت نفت را به تجربه شیرین سال های حضورم در مشعل اضافه کنم. حالا از آن روزها که تازه به نفت آمده بودم، 14سال می گذرد و مشعل هنوز «پا به توپ» است، هر هفته منتشر می شود و به هزارمین شماره اش رسیده است.

دارم فکر می کنم به هزارمین شماره «مشعل»، هزاران مصاحبه، هزاران سفر و هزاران گزارشی که دستپخت خبرنگارانی بوده که هفته ها، ماه ها و شاید سال ها کار در نشریه کارکنان صنعت نفت را تجربه کرده اند. خبرنگارانی که شاید شرح حضورشان در نشریه کارکنان صنعت نفت از خاطرات شیرین شان باشد.

گفتم خاطره، داشتم تعریف می کردم: آغاز کار من در «مشعل» به سال ها پیش بازمی گردد. 21 ساله بودم، دانشجوی فلسفه و خبرنگار یک روزنامه ورزشی، اطلاعات چندانی از نفت نداشتم، فقط می دانستم نفت را بشکه ای می فروشند! اسماعیل فصیح، نویسنده محبوب خواهرم در روزهای دور کارمند نفت بوده است و نام نشریه کارکنان صنعت نفت که قرار بود در آنجا مشغول به کار شوم «مشعل» است.