
شخصیت های مرتبط با نفت در تاریخ معاصر ایران
از ترور اقتصادی تا نگهداری از پول های نفتی
بخش ششم
علي بهرامي تاريخ نفت در ايران حوزه هاي بسيار وسيعي را شامل مي شود. نفت ايران فقط مهندسي، شيمي و پليمر نيست. نفت براي ايران يعني جامعه، فرهنگ، اقتصاد، هنر، شعر و... اين سوخت فسيلي جان مايه بسياري از تحولات تاريخي است و اغراق نيست، اگر بگوييم تاريخ معاصر ايران، بدون نفت هرگز قابليت شناخت دقيق ندارد. شايد سوخت، بسياري از ماجراهاي تاريخي را نفت تامين کند. از مشروطه تا پهلوي، به تحولات تاريخي که بنگريم، حتما ردپاي نفت را خواهيم ديد. جايي پررنگ و جايي کمرنگ؛ اما به هر حال حضور نفت در تاريخ معاصر ايران، سنگيني مي کند. اين حضور تاريخي به مدد شخصيت هايي رقم خورده که تحولات تاريخي، بدون وجود و کنش هاي آنها امکان نداشته است. در دو شماره گذشته، تلاش کرديم نيم نگاهي به شخصيت هايي بيندازيم که در تاريخ نفت ايران بسيار تاثيرگذار بوده اند؛ اما به سبب کمتر پرداختن رسانه ها به آنها کمي مغفول مانده اند. از دکتر مصدق، آيت الله کاشاني و... برخي شخصيت هاي ديگر گذشته ايم، ضمن اينکه منکر نقش تاريخي شان نمي شويم؛ اما تلاش کرديم کساني را معرفي کنيم که احتمالا کمتر معرف مخاطبان «مشعل» هستند. اينک بخش پنجم از اين سلسله مطالب را با هم مي خوانيم.
محمدمسعود، وجان نهادن بر سر انتقاد
محمد مسعود، روزنامه نگار و مدیر روزنامه «مرد امروز» بود و سال 1280 در شهر قم متولد شد. سال 1311 خورشیدی به تهران آمد و نخستین کار خود را در یک چاپخانه آغاز کرد. کم کم مقالاتی نوشت که در روزنامه هایی چون قانون، آیینه ایران، تهران مصور، شرقی، شفق سرخ و اطلاعات با اسم مستعار «م ـ دهاتی» منتشر می شد. محمد مسعود، خوش درخشید و در سال 1314 خورشیدی از طرف وزارت معارف آن زمان مامور به مطالعه در «مطبوعات و تعلیمات عالیه» اروپا شد. به پاریس و بروکسل رفت و تا سال 1317 خورشیدی توانست در رشته روزنامه نگاری تحصیلات عالی داشته باشد. تمایلات سوسیالیستی او اندک اندک نمایان شد و در دوره پهلوی اول به ایران بازگردانده و مغضوب دستگاه حکومتی شد. با اشغال ایران و رفتن و تبعید رضاشاه، فضای کاری برای او اندکی باز شد و توانست در سال 1321خورشیدی امتیاز روزنامه «مرد امروز» را دریافت کند. او در شش سال انتشار روزنامه توانست تنها 128 شماره منتشر کند؛ چراکه از سوی دولت وقت 50 بار توقیف شد. او منتقد جدی سیاست های روسیه و انگلستان بود و با جسارت هرچه تمام تر همه گروه ها و احزاب وابسته به این دو کشور را مورد نقد قرار داد؛ اما زمانی به طور جدی پا به عرصه نفت ایران گذاشت که حزب توده را در برابر امتیاز نفت شمال به شوروی، مورد نقد جدی قرار داد و با نوشتن مقالات بسیار تندی، پرده از وابستگی و سرسپردگی این حزب به رهبران مسکو برداشت. او به قوام السلطنه نیز تاخت و او را از نیش تند قلمش بی نصیب نگذاشت. مسعود به قدری کار را ادامه داد که روزنامه اش زیرزمینی شد و سرانجام توافق گروه های سیاسی چپ و راست بر سر منافع نفتی شان موجب شد که او در بهمن ماه 1326 در تهران ترور شود؛ تروری که ارتباط بی مانندی با دلالان نفتی در تهران داشت.
امیرتیمور وفراز و نشیب هایش
محمدابراهیم امیرتیمور، ملقب به سردار نصرت در سال 1273 خورشیدی در خراسان متولد شد. او در سال های 1296-1300 خورشیدی فرماندار قوچان بود و سال 1304 خورشیدی نیز به عضویت مجلس موسسان اول درآمد و در آن مجلس به نفع سلطنت پهلوی و انقراض قاجارها رای داد. امیر تیمور در دوره های دیگری نیز نماینده مجلس بود تا اینکه در سال 1330 خورشیدی، وزیر کار و همزمان رئیس شهربانی دولت دکتر مصدق شد. از همین جا بود که پای وی به تاریخ صنعت نفت ایران باز شد. او چند ماه بعد با آیت الله کاشانی و مصدق به اختلاف خورد و از سمت های خودش استعفا داد. در اثنای این استعفا او از کمک به دکتر مصدق سرباز زد و با کناره گیری از دولت و اعلام بی طرفی در کودتای 28 مرداد، عملا زمینه ساز وقوع آن شد. امیر تیمور در دوره هجدهم (1332-1335) نمایندگی اش از حوزه تون، طبس و فردوس با قرارداد کنسرسیوم، معروف به قرارداد «امینی- پیچ» به همراه محمد درخشش، حایری زاده، شمس الدین قنات آبادی و مصطفی کاشانی مخالفت کرد. چند سال بعد و با شروع فعالیت مجدد جبهه ملی در تیرماه 1339 خورشیدی به عنوان عضو شورای مرکزی جبهه ملی فعالیت به انتخابات فرمایشی دوره بیستم مجلس شورای ملی اعتراض کرد. با برگزاری انتخابات فرمایشی دوره بیستم مجلس شورای ملی، شورای مرکزی جبهه ملی در 18 اسفند 1340 تشکیل جلسه داد و در اعلامیه ای به امضای 28 نفر از جمله امیر تیمور کلالی به نحوه برگزاری انتخابات بشدت اعتراض شد. «... مجلس کنونی و دولت متکی به آن غیرقانونی است ...». امیر تیمور در سال 1358 به آمریکا رفت و در کنار فرزندانش در جنوب کالیفرنیا زندگی کرد. وی در اواخر سال 1361 به ایران برگشت و در 22 بهمن 1366 در سن 93 سالگی درگذشت.
خلیل ملکی و یک حزب نفتی
خلیل ملکی سال 1280 خورشیدی در تبریز به دنیا آمد. در آلمان رشته شیمی را انتخاب کرد؛ اما طی مخالفت هایی که با پهلوی اول داشت، بورسیه او قطع شد و به تهران بازگشت. او جزو گروه 53 نفر بود. گروهی که در دوران پهلوی اول به جرم نشر افکار کمونیستی دستگیر و زندانی شدند. پس از شهریور 20 بود که ملکی آزاد شد و همزمان با اشغال شمال ایران از سوی روس ها همین 53 نفر حزب توده ایران که مرام سوسیالیستی داشت را تاسیس کردند. خلیل ملکی خیلی زود با سرسپردگی های حزب توده به شوروی مشکل پیدا کرد و از این حزب بیرون آمد. کم کم جذب نهضت ملی نفت ایران شد و اساسا بسیاری از منشعبین از حزب توده به جمع این نهضت پیوستند. او به همراه یار دیرین خود مظفر بقایی فعالیت های بسیار گسترده ای در حوزه ملی شدن صنعت نفت انجام داد و با همکاری مظفر بقایی حزب «زحمتکشان ملت ایران» و روزنامه «شاهد» را منتشر ساخت. او مبارزه با دربار و حزب توده را در راس کارهای خود قرار داد؛ البته راهبرد اصلی او در سال 1330 خورشیدی حمایت از ملی شدن صنعت نفت و دولت دکتر مصدق بود. تا 30 تیر 1331 خورشیدی که بقایی علیه مصدق اقدام کرد، خلیل ملکی با او همراه بود. حالا دیگر دو حزب زحمتکشان ملت ایران وجود داشت؛ اولی به رهبری مظفر بقایی، مخالف مصدق و دومی به رهبری خلیل ملکی، موافق ملی شدن صنعت نفت و دولت دکتر مصدق بود. با کودتای 28 مرداد 1332 خورشیدی خلیل ملکی نیز دستگیر و حزب زحمتکشان او نیز برای همیشه تعطیل شد. او پس از سال ها تحمل زندان و بیماری در سال 1345 خورشیدی با دنیا وداع کرد.
عباس اسکندری و همراهی با قوام السلطنه
عباس اسکندری در سال 1276 خورشیدی در تهران به دنیا آمد. او از سن 19 سالگی وارد فعالیت های سیاسی شد و در کابینه مشیرالدوله، معاونت اداری رئیس الوزرا را به عهده گرفت. او روزنامه «سیاست» که از مشهورترین جراید انقلابی ایران به شمار می آید را در ابتدای حکومت پهلوی اول منتشر کرد. سال 1316 خورشیدی جزو گروه 53 نفر دستگیر و شش سال زندانی شد. پس از شهریور 1320 خورشیدی از موسسان حزب توده ایران شد؛ اما یک سال بعد او را از حزب اخراج کردند. بعدها و در سال 1324 به قوام پیوست و از اینجا بود که پایش به تاریخ معاصر نفت ایران به طور مستقیم باز شد. اسکندری در ماجرای امتیاز نفت شمال و خروج روس ها از مناطق اشغالی شمال ایران، وکیل دعاوی قوام بود و برای ارتباط او با سادچیکف، سفیر شوروی ، فعالیت های بسیار زیادی کرد. او در سال 1327 خورشیدی از حوزه انتخابیه همدان به مجلس شورای ملی راه یافت. او درباره صنعت نفت سخنرانی های بسیار زیادی داشت و برای نخستین بار موضوع الغای قرارداد 1933 نفت را در مجلس مطرح کرد. بعد از این فعالیت ها و اعتراض های نفتی اش بود که دیگر به مجلس راه نیافت. او مدتی دیگر به جانبداری از قوام السلطنه پرداخت و پس از شکست قوام از مصدق، از سیاست کناره گیری کرد. نکته جالب توجه اینجاست که همزمان با انتشار فهرست ایرانیان سهامدار در شرکت نفت انگلیس و ایران و شرکت های فرعی آن معلوم شد که اسکندری نیز در آن شرکت ها صاحب 235 سهم بوده است.
رضاقلی امیرخسروی و نگهداری ازپول نفت
رضاقلی امیرخسروی در سال 1275 خورشیدی در تهران به دنیا آمد. نکته جالب اینجاست که همان اوایل جوانی با ورود به بریگاد، قزاق و شیپورچی رضاخان میرپنج شد. او بعد از کودتای 1299 خورشیدی خزانه دار کل قشون شد و کم کم ریاست کل حسابداری وزارت جنگ را نیز به دست آورد. او به مدت یک سال برای تحصیل در رشته بانکداری به فرانسه اعزام شد. پس از بازگشت از فرانسه پست مهم ریاست «بانک پهلوی» را به دست آورد. بانکی که بعدهای به بانک سپه مشهور شد. پیشرفت امیرخسروی توقفی نداشت. او شش سال نیز به ریاست بانک ملی رسید. همینجا بود که پای او در تاریخ نفت ایران باز شد؛ چراکه در دوره ریاست او بود که با تمهیدات خاصی پول نفت به حساب شخصی رضاشاه وارد می شد و ارزش لیره (پولی که در ازای نفت می گرفتیم) با ترفندهای خاص او حفظ می شد. او با ابتکارات بانکی خود که نفت در آن بی تاثیر نبود، توانست شعبه های مختلفی از بانک ملی را تاسیس کند. امیرخسروی که محبوب و مورد اعتماد شاه بود، دولت های مختلفی را به خود دید؛ اما با حمایت شخص شاه هیچگاه از سمتش معزول نشد و همیشه خدمات خاص بانکی- نفتی خود را بخوبی به انجام می رساند. امیرخسروی پس از اشغال ایران در شهریور 1320 خورشیدی، از سوی کمیسیونی که برای تصفیه شکل گرفته بود، بازنشسته شد. پهلوی اول در تبعید خود چند بار سفارش امیرخسروی را به پسرش کرده بود؛ اما هیچ نتیجه ای حاصل نشد و شیپورچی پهلوی اول در دوران قزاقی، هیچگاه پست دیگری به دست نیاورد.