نگاهي به افول انگليسي ها در صنعت نفت ايران
چگونه نفت ایران، چشم امریکایی ها را گرفت
علي بهرامي همه مان شنيده ايم که انگليسي ها پس از تلاش هاي بسيار، اواخر دوره قاجار و همان زمان هايي که مشروطه خواهان، تهران را از دست استبداد صغير محمدعلي شاهي، نجات مي دادند، عوامل دارسي، تاجر مشهور انگليسي از جنوب ايران تلگراف زدند که به نفت رسيده اند. از همان زمان انگليسي ها با هزاران برنامه و توطئه جاي پاي خودشان را در نفت ايران محکم و محکم تر کردند. يک دهه پس از حضور انگليسي ها در نفت ايران، کم کم صنعت نفت شکل گرفت و قوام يافت، اما سلطه انگلستان بر نفت ايران در آغاز چهارمين دهه از قرن چهاردهم خورشيدي رو به افول گذاشت و البته استعمار نفتي ايران به پايان نرسيد. در اين مطلب از تاريخ افول انگليس و برآمدن آمريکا در صنعت نفت ايران سخن خواهيم گفت.
کشور امريکا پس از دو جنگ جهاني سهمگين اول و دوم، کمترين آسيب ها را ديد و از ميان بحران هاي پيش آمده از دل اين دو جنگ جان سالم به در برد. البته بايد گفت نه تنها جان سالم به در برد بلکه روز به روز بر نيرو و توان اقتصادي، سياسي، نظامي و فرهنگي خود افزود. حدود سال هاي 1950 ميلادي ديگر خبري از فاشيسم ايتاليايي و نازيسم آلماني و ... نبود. اروپا بين کاپيتاليست ها و کمونيست ها تقسيم شده بود. اندک اندک هر چه به سال هاي مياني دهه ششم قرن بيستم نزديک مي شديم، جهان بين دو قطب تقسيم مي شد؛ دو قطبي که رهبري اولي را امريکا و رهبري دومي را شوروي به عهده داشت. اگر چه جنبش عدم تعهد يا غير متعهدها، در برابر اين فضاي دو قطبي قد علم کرده بود، اما برخورداري از توان نظامي، تکنيکي، اقتصادي و ايدئولوژيکي عملا جهان را به دو قطب تبديل کرده بود، جهاني دو قطبي که فضاي جنگ سرد را رقم زد.
پيدا شدن ردپا
در اين فضاي جديد، امريکا به عنوان يک قطب اين جهان دو قطبي بايد مي توانست همچنان خود را قوي نگه دارد. بحران هاي اقتصادي را از سر بگذراند و بر تجهيزات صنعتي و نظامي خويش بيفزايد. همه اينها يک چيز مهم مي خواست، «انرژي». بدون انرژي همه روياهاي ابرقدرتي امريکا، بر باد مي رفت. از خاورميانه تا خاوردور و از آمريکاي مرکزي تا آمريکاي جنوبي، همه جا، رد پايي از امريکا وجود داشت. اين رد پا در کشورما، ايران، هم خيلي پر رنگ تر از نقاط ديگري که منبع انرژي بودند، چند ماه پس از کودتاي 28 مرداد 1332 خورشيدي پيدا شد.
نتايج يک کودتاي امريکايي
روز شوم 28 مرداد با کش و قوس هاي فراوان و ماجراهاي بسيار پيچيده و عجيبش گذشت و فرداي آن روز، کشور ايران وارد تاريخ ديگري شد. با توجه به انبوهي از اسناد و اعتراف ها، امريکايي ها و سازمان اطلاعات آنها نقش اصلي را در بر کناري دولت مصدق به عهده داشتند. در کتاب «تاريخ ايران مدرن» آمده است: «کودتاي 28 مرداد ماه 1332 را بايد اقدام مشترک بريتانيا و آمريکا به منظور حفظ کارتل بين المللي نفت قلمداد کرد. نقشه کودتا در 28 مرداد به اجرا در آمد. هنگامي که اوباش، هياهو به راه انداخته بودند، زاهدي با فرماندهي 32 تانک شرمن به سوي مرکز تهران حرکت کرد و مکان هاي کليدي را به محاصره درآوردند. پس از سه ساعت درگيري با سه دستگاه تانک محافظ منزل مصدق و ايستگاه راديو، فضل الله زاهدي را نخست وزير قانوني و منصوب از جانب شاه اعلام کردند». حالا که امريکايي ها سردمدار کودتا هستند، پس قاعدتا بايد سهم اصلي را در نفت ايران بعد ازمصدق نيز داشته باشند. چرا که دولت مصدق و اعتراض هاي او و نتايجي که به دست آورد، بر پايه ثروت اصلي ملت ايران، يعني نفت بود. با کنار زدن مصدق، بشکه هاي بي زبان نفت ايراني آماده بود که در حلقوم و انبان ابرقدرتي چون امريکا برود. مثل اينکه رفتار و شخصيت فضل الله زاهدي، خيلي به مذاق انگليسي ها خوش نيامده بود. محمود طلوعي در اين باره در کتاب خود آورده است:«دولت زاهدي ميراث دار کودتاي 28 مرداد بود، اما انگليسي ها از همان ابتدا نيز روي خوشي به دولت زاهدي، به ويژه در حوزه کمک مالي، نشان ندادند و در عوض، اين آمريکايي ها بودند که پا پيش گذاشتند و نقدا 45 ميليون دلار به دولت زاهدي کمک کردند و حتي هندرسن، که سفير وقت آمريکا در ايران بود، پيشنهاد کرد ميزان اين کمک ها افزايش نيز پيدا کند. از اينجا بود که آمريکايي ها جاي پاي خود را در کنسرسيوم بعدي نفتي پررنگ تر و نقش انگليسي ها را با وجود همکاري در کودتاي 28 مرداد کمرنگ تر کردند. آيزنهاور، رئيس جمهور وقت آمريکا، در برهه پس از کودتاي 28 مرداد، مسئله نفت ايران و کانال سوئز را جزء اولويت هاي خود معرفي کرده بود؛ جزيره برمودا به محلي تبديل شد که در آن آيزنهاور، رئيس جمهور آمريکا و نخست وزيران انگليس و فرانسه حضور يافتند تا براي نفت ايران چاره انديشي شود؛ توافق نهايي درباره تشکيل کنسرسيوم نفت ايران خيلي زود حاصل شد و با پيشنهاد آمريکايي ها، علاوه بر انگليسي ها، هلندي ها و فرانسوي ها هم قرار شد پس از اين سر سفره وسيع نفت ايران بنشينند. در تاريخ 16 دسامبر 1953م به عنوان مهم ترين خروجي کنفرانس برمودا، نخستين اجلاس مشترک مقامات شرکت نفت انگليس و ايران و پنج شرکت آمريکايي شامل استاندارد اويل نيوجرسي، شرکت نفت تگزاس، سوکوني واکيوم، استاندارد اويل کاليفرنيا و گلف اويل و البته شرکت هلندي ــ انگليسي رويال داچ ــ شل و شرکت نفت فرانسه براي تهيه مقدمات تشکيل کنسرسيوم نفت ايران در لندن تشکيل شد». همه چيز مهيا بود که ديگر يکه تاز ميدان نفت ايران، انگليسي ها نباشند. چنانچه ذکر شد اگر چه جبهه متفقين پيروز ميدان هاي جنگ جهاني دوم شده بود و متحدين نيز لگدمال شده بودند، اما مبارزه با غول نازيسم آلمان، توان و تاب انگليسي ها را گرفته بود. آمريکايي ها تازه نفس تر از هر زمان ديگري حدود سالهاي 1954 و 1955 ميلادي، يعني سال کودتا و يک سال پس از آن، براي نفت ايران و انرژي سرشار آن، نقشه مي کشيدند. اين انرژي لازم بود تا امريکا را در بحبوحه جنگ سرد و رقابت هاي نظامي با شوروي ها، کمک کند.
افول انگليسي
اينکه انگلستان چرا در نفت ايران کمرنگ شد، تحليل هاي بسياري وجود دارد اما جالب توجه ترين اين تحليل ها در دو کتاب، «سياست خارجي ايران در دوران پهلوي» نوشته عبدالرضا هوشنگ مهدوي و «روابط خارجي ايران» نوشته عليرضا ازغندي به خوبي بيان شده است و تقريبا مي توان گفت جامع ترين تحليل است:«تنفر ايرانيان از استعمار انگليس: از مهم ترين دلايل ورود شرکت هاي نفتي به ايران در جريان کنسرسيوم مي توان به تنفر ايرانيان از انگلستان که در ذهن آنها به عنوان نماد استعمار نقش بسته بود، اشاره کرد، به طوري که اگر مذاکرات بر سر مسئله نفت سه سال طول کشيد نيز ناشي از همين امر بود که ايرانيان به هيچ وجه تمايل نداشتند تا شرکت نفت ايران و انگليس به ايران بازگردد. حتي در طول مذاکرات وقتي که انگليس خواهان سهم بيشتري از کنسرسيوم بود و 44 درصد را تقاضا کرد، آمريکايي ها مخالفت کرده و به آنها گوشزد کردند که چون شرکت نفت ايران و انگلستان در نزد ايرانيان مظهر سلطه خارجي و بسيار منفور است، نبايد سهم آن بيش از ديگران باشد، به گونه اي که اگر سهم شرکت نفت ايران و انگليس بيشتر از ساير شرکت ها لحاظ مي شد، زمينه نارضايتي هر چه بيشتر ايرانيان و اعتراضات آنان را به دنبال مي داشت. ضعف اقتصادي و سياسي انگليس: دولت بريتانيا اگر چه در ظاهر از فاتحان جنگ جهاني دوم به شمار مي رفت، اما در باطن به قدري ضعيف شده بود که ديگر قدرت حفظ امپراتوري عظيمي را که در سه قرن پيش در چهار گوشه جهان ايجاد کرده بود، نداشت. جنبشهاي ناسيوناليستي در مستمرات انگليس شعله مي کشيدند، به گونه اي که در ادامه شاهد استقلال هند هستيم. همچنين اين جنبش ناسيوناليستي به ايران رسيده بود و ايرانيها شرکت نفت ايران و انگليس را نماد سياست استعماري انگليس مي دانستند؛ بنابراين امپراتوري انگليس از زير گرد و غبار جنگ جهاني دوم خسته و ضعيف و مقروض بيرون آمد و آمريکا برعکس، شکوفا، نيرومند و بستانکار و زمينه براي قدرت نمايي آمريکا فراهم شد. قدرت گيري آمريکا در ايران: از ديگر دلايل شکست انحصار نفتي انگليس در ايران، خروج آمريکا از سياست انزواطلبي محسوب مي شود، به طوري که ايالات متحده آمريکا با توجه به ضعف اقتصادي و مالي امپراتوري انگلستان از فرصت استفاده کرده و منافع جديدي را با شرکت در کنسرسيوم به دست آورد؛ بنابراين کنسرسيوم از جهاتي پيامد مبارزه دروني کشورهاي صنعتي غرب و افزايش سهم قدرت نوظهور آمريکا محسوب مي شد. به اين ترتيب در کنار شرايط داخلي ايران بايد به جو حاکم بر نظام بين الملل که تمايلات خود را بر کشورهاي پيراموني تحميل مي کرد، نيز توجه کرد. بنابراين کنسرسيوم يکي از نمونه هاي عيني سياست خارجي ايران تحت عنوان ناسيوناليسم مثبت بود که در راستاي منافع يکي از از بازيگران اصلي نظام بين المللي يعني ايالات متحده آمريکا منعقد شد».
انتقام امريکايي ها از انگليسي ها
در نوشته هاي پيشين (شماره 950) در مطلبي به عنوان«چگونه پاي امريکايي ها از نفت ايران بريده شد» گفته بوديم که در آغاز قرن چهاردهم خورشيدي امريکايي ها چه رقابت سختي با انگليسي ها براي حضور در صنعت نفت ايران داشتند و البته ماجراي سقاخانه تهران را حتما به ياد داريد. ايراني ها در حوالي سال هاي 1300 خورشيدي امتيازهايي در نفت شمال به امريکايي ها دادند. در شمال مقاومت شوروي ها و در جنوب مقاومت عجيب انگليسي ها پاي امريکايي ها را براي مدت 30 سال و اندي از نفت ايران بريده بود. ملک الشعرا بهار در کتاب تاريخ مختصر احزاب سياسي ايران در اين باره آورده است: « ... در همين زمان شرکت سينکلر آمريکايي ابزار تمايل مي کند که بتواند امتياز نفت شمال را به دست آورد. براي حل مشکل انتقال نفت وارد مذاکره با دولت شوروي شده و مي تواند رضايت اين کشور را براي انتقال نفت ايران از اين کشور به دست آورد. با اين حال در شرايطي که ايران توانسته بود با عقد قرارداد با يک شرکت نفتي آمريکايي امکان بهره برداري بيشتر از منابع نفتي خود را فراهم کند، به صورت ناگهاني قتل نايب رئيس کنسول آمريکا در تهران سبب شد تا روابط دو کشور بحراني شده و قرارداد تحت تاثير قرار بگيرد. ماجراي قتل او ظاهراً اين گونه بوده که در يکي از سقاخانه هاي تهران شايعه مي شود فردي شفا گرفته است. براي همين مردم در آنجا جمع مي شوند. در حالي که نائب کنسول آمريکا براي گرفتن عکاسي به آنجا رفته بوده است، اما برخي شايع مي کنند که او براي مسموم کردن آب به آنجا رفته، براي همين وي به دست عده اي از تجمع کنندگان تعقيب و کشته مي شود... در آن زمان يکي از طرفهايي که متهم دست داشتن در قتل نايب کنسول سفارت آمريکا شد، دولت انگليس بود که گفته مي شد اين کار را براي خروج آمريکا از طرح نفت شمال کرده است تا از اين طريق بتواند تسلط خود را بر منابع نفتي ايران حفظ کند. آمريکا بعد از جنگ جهاني اول براي نفت اهميت بيشتري قائل شده بود. به طوري که در آن مقطع تلاش مي کرد تا وارد معادلات نفت خاورميانه شود. از اين رو قتل نايب کنسول سفارت آمريکا در عمل ضرب شستي به آنها بود که حد و حدود خود را شناخته و در حوزه نفوذ انگليس پايشان را از گليم خود دارزتر نکنند». امريکا بعد از اين واقعه که موجب خروج شرکت هاي امريکايي از نفت ايران شد، منتظر و مترصد فرصتي بود تا با ورود به نفت ايران، از ماجراي قبلي انگليسي ها انتقام گرفته باشد.
منابع:
1- کتاب تاريخ ايران مدرن، نوشته يرواند آبراهاميان
2-کتاب قدرت در خاورميانه، نوشته محمود طلوعي
3- کتاب روابط خارجي ايران، نوشته عليرضا ازغندي
4- کتاب سياست خارجي ايران در دوران پهلوي، عبدالرضا هوشنگ مهدوي
5- کتاب تاريح مختصر احزاب سياسي در ايران، نوشته محمد تقي بهار (ملک الشعرا)